معنای دوم از اختصاصات اسلام در تبیین مصداق احسان، «نیکی در برابر بدی دیگران» است که مورد توجّه قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام قرار گرفته است. قرآنکریم در معرفی «أُولُوا الْأَلْباب» در کنار ویژگیهایی که برمیشمارد، چنین میفرماید:
(...وَ یدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّار۱؛
[آنان کسانی هستند که] با خوبیها، بدیها را از میان مىبرند. پایان نیک سراى دیگر ازآنِ آنهاست).
علامه طباطبایی در شرح این آیه مینویسند:
[صاحبان خِرَد کسانیاند که] وقتى به گناهى تصادفاً آلوده مىشوند، کار نیکى مىکنند که نیکیاش از بدى آن گناه بیشتر است و یا حداقل معادل آن است و آثار سوء آن را جبران مىکند؛ حال چه اینکه این گناه را... خود مرتکب شده باشند و یا دیگران نسبت به ایشان انجام داده باشند؛ مثل اینکه به ایشان ظلم کرده باشند و ایشان با عفو و احسان تلافى کنند و یا به ایشان جفا کرده باشند، ایشان به حُسن خُلق و گشاده رویى جبران نموده باشند و یا منکرى دیده و از آن نهى کرده باشند و یا ترک معروفى سراغ داشته، به آن امر کرده باشند. همه اینها درء (دفع) سیئه به حسنه است و دلیلى از ناحیه لفظ آیه که دلالت کند بخصوص یکى از اینها وجود ندارد.۲
با این توضیح، گویا «نیکی در مقابل بدی»، یکی از مصادیق احسان به شمار میآید که از بایستههای تعامل با دیگران، مورد توجّه پیشوایان دین بوده است؛ برای نمونه، امام صادق علیه السلام در سفارش خود به فرزند جُندَب فرمود: