از: پراچاسکا، دیکلمنت،۱ ولیسر،۲ و فاوا،۳ ۱۹۸۸) و از همینرو است که میتوان انتظار داشت که قواعد حاکم بر تغییر، قواعد یکسانی باشد۴ که کشف آن میتواند نهتنها گوناگونیهای موجود در مکاتب درمانی۵ مختلفی را که تغییر را نشانه گرفتهاند سر و سامان بخشد بلکه به یافتن چارچوبی برای تدوین طرحنماهای مداخلهای نیز کمک کند.
وجود فرآیندهای مشترک در درمان، سبب پیدایش رویکرد تحلیل مقایسهای نظامهای رواندرمانی شده که هدفش برجستهکردن بسیاری از شباهتهای نظامها با یکدیگر است (بیآنکه بخواهد تفاوتهای بنیادیشان را کمرنگ جلوه دهد) تا از سردرگمی ناشی از تنوع آنها بهخوبی کاسته شود (پراچاسکا و پراچاسکا، ۲۰۱۰). مهمترین محصول مهم این فعالیتها تولید «مدل فرانظری»۶ است.
در این بخش با تکیه بر همین مدل فرانظری برآنیم که مدل پیشنهادی خود در طراحی طرحنماهای مداخلهای را پیشنهاد دهیم. مدل فرانظری در چارچوب درمانهای یکپارچهنگر مطرح شده و در حقیقت نوعی مدل رواندرمانی و ایجاد تغییر است (نک.: پراچاسکا و پراچاسکا، ۲۰۱۰). این الگو که در طول ۲۰ سال اخیر در تبیین مسائل مربوط به تغییر رفتار به طرز چشمگیری نیرومند شده است (پراچاسکا و