خلاصه در چهار محور مطرح کردهاند: ۱. مشاوره، به دنبالِ پیشگیری و رواندرمانی، به دنبالِ درمان است؛ ۲. توجه مشاوره به وجدان خودآگاه و توجه رواندرمانی به ناخودآگاه است؛ ۳. مشاوره خاص افراد بهنجار و رواندرمانی خاص افراد نابهنجار است؛ ۴. هدف مشاوره، معرفت خویشتن و توانمندشدن برای ایفای هر چه بهتر نقش است ولی هدف رواندرمانی، دگرگونی و بازسازی شخصیت فرد است. به بیان دیگر، رواندرمانی در پی دستیابی به هدفهای بازسازی و مشاوره در پی دستیافتن به هدفهای بازپروری است.
با این حال، برخی معتقدند این تفاوتها به گونهای نیست که تفاوت جدی بین مشاوره و رواندرمانی ایجاد کند. حتی کوشیدهاند این محورهایِ به ظاهر اختلافی را به صورت نقاط تقریباً مشابهی تبیین کنند. آنها در رد تفاوت اول، هم مشاوره و هم رواندرمانی را مشتمل بر پیشگیری و درمان دانستهاند؛ پیشگیری از بروز مشکلات و بیماریهای احتمالی و درمانِ مشکلات و بیماریهای موجود. در رد تفاوت دوم، توجه به خودآگاه و ناخودآگاه را هم در مشاوره و هم در رواندرمانی قابل استفاده میدانند. در رد تفاوت سوم، شدت و ضعف پریشانی و اختلال روانی را ملاک تمییز مشاوره و رواندرمانی ندانستهاند و تصریح میکنند که حد و مرز معینی نمیتوان بین این دو مشخص کرد تا رواندرمانی پس از اندکی درمان، عمل فرد را در سطحی بهنجار ببیند و کار را به مشاور ارجاع دهد. در رد تفاوت چهارم، کسب شناخت و توانمندی برای ایفای هر چه بهتر نقشها را در رواندرمانی هم مطرح میدانند، همانگونه که در مشاوره نیز تغییر سازمان شخصیت مراجعهکننده را مطرح میدانند (نک.: فقیهی، ۱۳۸۱). البته همین مؤلف این مطلب را اتفاقی میداند که رواندرمانی نسبت به مشاوره اخص است، زیرا به اختلالها و بیماریهای روانی اختصاص دارد و اموری همچون مشکلات تحصیلی، شغلی و بهداشتی را شامل نمیشود، برخلاف مشاوره که همه اینها را شامل میشود (همان).