مقارنهاي ايجاد کرده و بیندیشد که چگونه پديد آمده است، تذکاري خواهد بود که مسير درست انديشه در گشودن گره اين مسئله را فراروي انسان قرار میدهد.۱
برخي از مفسران نيز اصل استبعاد و دور از ذهن بودن معاد را نفي کردهاند؛ از جمله علامه طباطبائی در این باره معتقد است:
بعيد نيست كه مراد از انسانی كه اين حرف را زده كافر منكر معاد باشد، و علت تعبير از آن به انسان اين بوده باشد كه چون از همين طايفه از انسانها نيز توقع نمیرفت چنين حرفی را بزنند؛ چون خدای تعالی خود او را نيز مجهز به جهازات عقلی كرده، و او به يادش هست كه خداوند قبلاً او را خلق كرده بود، بااينكه هيچ بود؛ پس ديگر چه استبعادی میكند از اينكه دوباره او را زنده كند؛ پس استبعاد او استبعاد دارد؛ و لذا لفظ انسان را تكرار كرد، چون جواب از اشكال و استبعاد او را چنين شروع كرد: (أ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً)، يعنی او با اينكه انسان است، جا نداشت چيزی را كه نظيرش را ديده استبعاد كند، با اينكه هنوز خلقت نخست خود را فراموش نكرده است.۲
عناد
برخي از مفسران، تنها خاستگاه انکار معاد را عناد و لجاجت انسان دانسته و بر اين باورند که شخص منکر، تنها به خاطر عناد و ابراز دشمنی، اقدام به انکار نموده و در نتیجه جهل خويش را نمايان میسازد.۳