ابليس در اين خيرخواهي چنان با تأکيد و شدت، عمل کرد که راه هرگونه ترديدي را بر آدم بست؛ چرا که براي نشان دادن خلوص خيرخواهي خود، به خداوند سوگند ياد کرد و بدین ترتیب اعتماد او را جلب نمود؛۱ در اين آيه از «مقاسمه» سخن رفته كه از باب مفاعله است و بايد ميان دو تن واقع شود؛ يعنی چون قسم خورد، آنها نيز سوگند یاد کردند كه چنان نكنند؛ ولی ابليس برای معارضه با قسم آنها سوگند خود را تکرار نمود.۲
در تفسیری ديگر، فرايند فريب ابليس چنين تبيين میشود که وسيله مورد استفاده شيطان، وسوسه بود، بر حسب ظاهر، وسوسه مشوش ساختن ديد انسان و عمل و فطرت اوست که با برانگيختن غرايزی كه ميان عقل و حقايق حائل میشود، صورت میگیرد؛ ابليس دو روش ديگر به كار گرفت: نخست، تفسير بطلان آميز حقايق؛ ديگری، دروغ گفتن و سوگند خوردن برای آن، يا تعبير و تفسير آن باطل به دروغ و آراستن آن به جامه صدق و نيكخواهی.۳
بر همين اساس در ريشهیابی خطاي آدم اینچنين تحليل میشود که ابليس دو صفت را در آدم برانگيخت، يكی عشق به ثروت، عزت و رفعت و ديگری عشق به خلود، بقا و استمرار، و اين دو ویژگی در تمام فرزندان انسان موجود بوده و بيانی است از حب ذات و برتری دادن جنس خود بر ديگران كه باعث فريب شيطان هم شد؛ جز آن كه شيطان به صراحت به آنچه در درون داشت اعتراف كرد؛ پس بر آدمی است كه