اصحاب حدیث، در مفهوم و گستره استطاعت بود. از نظر معتزله رکن اساسی در تئوری فاعلیتِ انسان - که میتوانست حریت و آزادی عمل و در نتیجه معناداری تکلیف و ثواب و عقاب را تأمین کند - همان استطاعت قبل از فعل بود که منشأ حرکت و فعل در فاعل خواهد شد. اما از نگاه اصحاب حدیث، پذیرش چنین استطاعتی با نگاه توحیدی منافات داشت و نباید غیر از قدرت قادر متعال به عامل دیگری برای حرکت و فعل، معتقد بود.
در برابر این دو دیدگاه، رأی امامیه بر پذیرش استطاعت به عنوان منشأ حرکت و فعل بود، اما در همان حال امامیه با تبیینهای مختلفی این استطاعت یا مؤثر بودن آن را مشروط و مقید به عامل الهی میدانستند.
پیشتر در بیان دیدگاه امامیه گذشت که کسانی چون زراره و مؤمنالطاق، استطاعت را - همچون قدریان - به صحت و سلامت تفسیر میکردند و زمان حصول آن را قبل از فعل میدانستند، اما برخلاف قدریان، پدید آمدن فعل در پیِ این استطاعت را مشروط به اذن و اراده الهی میشمردند. دیگرانی چون هشام بن حکم و اتباع او، نیز با داخل نمودن اذن و اراده الهی در مفهوم استطاعت، حصول استطاعت واقعی که میتواند منشأ اثر باشد را حینالفعل دانسته، در ظاهر نیز از تعریف قدریان فاصله گرفتند. اندیشمندان امامیه، به دلیل باور به حریت و اختیار انسان، که لازمه پذیرش دو اصل تکلیف و عدل الهی بود، قدرت و استطاعت پیشین را ضروری میدانستند. به عقیده ایشان چون انسان آزاد است و حریت دارد، باید استطاعت بر اراده فعل داشته باشد و نظریه اصحاب حدیث قابل پذیرش نیست. اما به دلیل اصل حاکمیت اراده الهی و از آنجا که این عالم، حوزه سلطنت و فعل خداست، حقیقت استطاعت که منشأ ایجاد است، در زمان فعل و به اذن و اراده الهی تمام میشود؛ با همین ایده، نظریه استطاعت معالفعل هشام شکل گرفت که هیچ منافاتی با پذیرش قدرت پیشین ندارد، اما با این همه از