به هر جهت، از آنجا که نظریه استطاعت با اندیشه اعتزال، قرین بوده و با اسم قدریه گره خورده است، ابتدا استطاعت را از منظر معتزله بررسی کرده و سپس با قرائت امامیه و اصحاب حدیث میسنجیم.
بنا بر گزارش اشعری، میان معتزلیان در این مسئله هیچ اختلافی وجود نداشت که استطاعت همان قدرت بر فعل و ترک است.۱ قاضی عبدالجبار نیز حقیقت استطاعت را همان قدرت دانسته است.۲ میدانیم قدرت در عرف متکلمان به طرفین فعل و ترک تعلق میگیرد. این قدرت یا استطاعت در انسان وجود دارد، اما پرسش اینجا بود که استطاعت چه نسبتی با انسان دارد؟ بنا بر گزارش اشعری در کتاب مقالاتالاسلامیین، نظّام و علی اسواری بر این باور بودند که انسان بنفسه مستطیع است و استطاعت چیزی غیر از انسان نیست.۳
البته این نظریه - چنانکه اشعری نیز یادآور شده است - با نظریه نظّام در انسانشناسی گره خورده بود. به گمان نظام، حقیقت انسان، همان روح است که از اقسام جسم، ولی جسم لطیف شمرده میشود و شأن انسان این است که در صورت عدمِ مانع، توان و استطاعت فعل را داشته باشد.۴ اما بیشتر متکلمان معتزله و از جمله ابوالهذیل علاف، استطاعت را امری زاید و جدای از حقیقت انسان میشمردند که ممکن است انسان به فقدان آن متصف باشد.۵ ابوالهذیل این امر زاید را عرضی میدانست که بر انسان عارض میشود و حقیقتی غیر از صحت و سلامت و یا عدم المانع دارد.۶ اما گروه دیگر چون بشر بن معتمر، ثمامة بن أشرس
1.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۲۳۰.
2.. قاضی عبدالجبار، المحیط بالتکلیف، ج۲، ص۱۶۰.
3.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۲۲۹.
4.. همان؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۳۹.
5.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۲۲۹.
6.. همان؛ احمد بن سلیمان، حقایق المعرفة، ص۲۲۰.