93
معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی

نخستین تکلیف بودند و اساساً معتقد بودند که معرفت نمی‌تواند متعلق تکلیف باشد، نخستین تکلیفِ انسان را پس از استقرار و حصولِ معرفت (از طریق تذکر و نظر در آیات آفاقی و انفسی و نیز نظر در مخلوقات الهی)۱ محقق می‌دانستند؛ زیرا تسلیم و ایمان را در قلمرو اختیار و اراده انسان به شمار می‌آوردند و بر اساس آیاتی همچون (فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوا وَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ)۲ و برخی از روایات، تسلیم و ایمان را فعل اختیاری انسان و به تبع، متعلق تکلیف می‌دانستند؛ چنان‌که در شواهد روایی نقل شده از ائمه علیهم السلام به آن تصریح شده است؛ مانند این روایت:

۰.عَنْ أَبِی عَبْدِاللّه علیه السلام قَالَ: لَیْسَ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَنْ یَعْرِفُوا وَلِلْخَلْقِ عَلَى اللّه أَنْ یُعَرِّفَهُمْ وَلِلَّهِ عَلَى الْخَلْقِ إِذَا عَرَّفَهُمْ أَنْ یَقْبَلُوا.۳

کوته‌ سخن آن‌که در منظومه فکری امامیه در مدرسه کوفه، نخستین تکلیف «ایمان» به خداوند است نه معرفت. این ایده هیچ‌یک از تالی فاسدهای تکلیف به معرفت را ندارد؛ زیرا فعل اختیاری انسان است: (إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً).۴

به بیان دیگر، در منظومه فکری و اعتقادی امامیه از آن‌جا که برآیند معرفت فعل اللّه است نه فعل انسان و از حیطه اختیار انسان خارج است، متعلق تکلیف و ثواب و عقابِ استحقاقی قرار نمی‌گیرد، بلکه معرفت فعل اللّه است و خداوند معرفت خود را در فطرت و سرشت انسان‌ها ایجاد کرده است که پس از یادآوری و فعلیت یافتن، آدمی مکلّف است تا در برابر آن به اختیار خود کرنش کند و تسلیم شود (ایمان بیاورد). البته، در آیات و روایات بیان شده که ایمان - با آن‌که فعل اختیاری انسان است - بسان دیگر اعمال اختیاری انسان دارای موانع و دواعی تسلیم

1.. دربارۀ راه‌های تذکر و یادآوری معرفت فطری، نک: برنجکار، معرفت فطری خدا، ص۷۷ـ۱۰۶.

2.. سورۀ آل عمران، آیۀ۲۰.

3.. کلینی، الكافی، ج۱، ص۱۶۴.

4.. سورۀ انسان، آیۀ ۳.


معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
92

باشد؛ ۳) مکلّفٌ به معلوم و معیّن باشد؛ یعنی روشن باشد که شخص بالغ به چه چیزی تکلیف شده است و ۴) تکلیف به آن ممکن باشد و به بیان دیگر، مکلّفٌ به در قلمرو اختیار انسان باشد.

بر این اساس، امامیان در این‌که نخستین تکلیف معرفت باشد، تردید داشتند؛ زیرا از هر چهار جهت، تکلیف به معرفة اللّه با چالش روبه‌روست: پیش از آن‌که معرفة اللّه حاصل باشد، چه کسی تکلیف به معرفت کرده است؟ آیا تکلیف او مُطاع است و ضرورتاً باید اطاعت شود؟ اگر اطاعت نشود چه می‌شود؟ و این‌که تکلیف به معرفة اللّه (مکلفٌ به) پیش از آن‌که خدایی اثبات شده باشد، نامعقول است و نیز از این جهت که اساساً هر نوع تکلیفی به معرفت (در مرحله برآیند) چون در قلمرو فعل انسان نیست، ممکن نیست.

امامیان بر اساس انگاره معرفت فطری و موهوبی بودن معرفة اللّه در سرشت انسان‌ها که از عالم ذر به یادگار مانده است، منظومه فکری خود را چنین سامان داده بودند که تکلیف به معرفت بی‌معنا و نامعقول است و معرفت نمی‌تواند متعلّق تکلیف باشد؛ زیرا خودِ تکلیف، مشروط به حصول معرفت است و به بیان دیگر پیش از تحقق معرفت، تکلیف معنا ندارد.

از این‌رو، به تبع روایات ‌اهل بیت علیهم السلام بر آن بودند ایجاد معرفت بر عهده خداوند متعال است: «علی اللّه البیان».۱ البته، در روایات امامیه خداوند این لطف را در حق عباد خود انجام داده و معرفت خود را در فطرت و سرشت انسان‌ها به امانت نهاده است که اگر چنین نمی‌کرد، به تعبیر روایات هیچ‌کس نمی‌توانست به خالق و صانع خود، شناخت پیدا کند.۲

اما از آن‌جا که اصحاب امامیه منکر وجوب «معرفت» (معرفة اللّه) به‌عنوان

1.. برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۷۷؛ کلینی، الكافی، ج۱، ص۱۶۳؛ شیخ صدوق، التوحيد، ص۴۱۴.

2.. کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۲ـ۱۳؛ شیخ صدوق، التوحید، ص۳۳۰.

  • نام منبع :
    معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
    سایر پدیدآورندگان :
    علی امیرخانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20676
صفحه از 285
پرینت  ارسال به