آزادی اراده، برساخته اراده و اختیار انسانها میدانستند؛ به استثنای اصحاب المعارف از معتزلیان که همه معارف را اضطراری میدانستند تا مقدمات اراده و اختیار انسان کامل باشد. بنابراین، از راه اینکه اکثر رقیبان فکری امامیه در بحث معرفت اضطراری، همه معارف را مورد بحث و مناقشه داشتند، میتواند شاهدی باشد بر اینکه اصحاب امامیه نیز همه معارف - چه از دینی و چه غیر دینی - را مدّ نظر داشتند.
حاصل آنکه با توجه به فضای بحث و اختلاف مکاتب فکری در اینکه جنس معرفت تحت اختیار انسانهاست یا خارج از قلمرو اختیار انسان است و با توجه به شواهد و قرائن تاریخی و روایی، معلوم میشود که اضطراری بودن یا اختیاری و اکتسابی بودن همه معارف - چه معارف دینی و چه غیر دینی - محط بحث و محل مناقشه بوده است، نه صرفاً معرفة اللّه و معارف بنیادین دینی.
ب) معارف اعم از نظری و غیرنظری
دومین جهت اطلاق عبارت «المعارف کلها»، چه معارف به دست آمده از طریق نظر و استدلال و چه معارف به دست آمده از طریق غیر نظر و استدلال را در بر میگیرد که باید صحت و سقم آن با شواهد روایی و تاریخی سنجیده شود. به بیان دیگر، پس از آنکه معلوم شد مراد از «المعارف/ المعرفة» همه معارف دینی و غیر دینی و معارف بشری و غیربشری است، باید ببینیم آیا مطلق معارف چه از راه فکر و استدلال و چه از طریق غیر آن را نیز شامل میشود، یا از این جهت اطلاق ندارد؟
به نظر میرسد به دلیل وجود برخی شواهد، از نظر اصحاب امامیه از این لحاظ اطلاقی در کار نبوده است. یعنی اینگونه نبود که اصحاب امامیه هم معارف