در میان امامیه، هشام بن حکم و پیروانش، بیشتر به تبیین رابطه تعقّل و معرفة اللّه فطری (اضطراری به معنای خاص) پرداختهاند. از منظر آنان با آنکه معرفة اللّه، فطری است، اما بالفعل ساختن آن به خِرَدورزی و تعقل منوط است. البته، در مبنای اصحاب امامیه معرفة اللّه عقلی، خود بهگونهای معرفت اضطراری به معنای عام است به این معنا که به رغم تعقل و خِرَدورزی در فرآیند معرفت، برآیند معرفت، صنع اللّه و فعل خداست.
در مدرسه امامیه در بغداد هرچند معرفة اللّه فطری، مورد وازنش و انکار قرار گرفت، اما دو منبع معرفتی امامیه؛ وحی و عقل، همچنان مورد پذیرش بود. هرچند در قلمرو معرفتی هر یک از منابع معرفتی یادشده و نیز درباره رابطه منبع وحی و عقل و نیز تقدم عقل یا وحی، میان شیخ مفید و سید مرتضی اختلافهایی وجود داشت که شیخ مفید و شاگردش کراجکی عقل را در پرتو راهنماییهای وحی حجت میدانستند و آن را نیازمند راهنمایی وحی در دانش و نتایج میدانستند، ولی سید مرتضی و شاگردش شیخ طوسی در مباحث اصول اعتقادی به حجیت انحصاری عقل معتقد بودند.
اهل حدیث، تعقل و خِرَدورزی در حیطه و قلمرو تعقل و استدلالی که در متن کتاب و سنت آمده است را قبول داشتند و معتقد بودند هیچ متفکر و عاقلی نمیتواند مانند خداوند و رسول، بیان عقلی داشته باشند؛ از اینرو، در استدلالهای آنان بهترین نوع خِرَدورزی و استدلال نهفته است و به تعقل و خِرَدورزی بیشتر نیازی نیست. با این حال از منظر آنان هم خِرَدورزی و استدلال در مرحله فرآیند معرفت و هم دستیابی و حصول معرفت در مرحله برآیند معرفت، فعل و صنع خداوندست.
معتزلیها نیز اصل و اساس دین را مبتنی بر تعقل و خِرَدورزی میدانند و بر اساس رهیافت عقل، به اثبات خداوند و رسول میپردازند و معرفتی که از راه تعقل و خِرَدورزی حاصل شده را اصلاً اضطراری نمیدانستند تا بخواهند دیدگاه