فجور دارند، تنها قوه بازدارنده در انسان، قوه عاقله اوست. انسان در صورتی اختیار دارد که قوای طبعی و عقلی او یکسان باشند. او بر آن است در صورتی این تساوی حاصل است که قوه عقل کارکرد مناسب خود را داشته باشد و آن در صورتی است که مسلّح به سلاح معرفت و شناخت باشد. بنابراین، معارف به حکمت خداوند متعال از راههای مختلف بر عقل الهام میشود.
نظریه معارف اضطراری اصحاب معارف و اصحاب طبع (جاحظ و پیروانش)، در میان معتزلیان به دلیل آنکه با روش عقلگرایی آنان و دیگر مبانی اعتقادیشان ناسازگار بود، نتوانست دوام بیاورد. ابوعلی جبایی از معتزلیان بصره، ابوالقاسم کعبی از معتزلیان بغداد به نقد مبانی جاحظ و پیروانش پرداختند. آنان بر اساس انسانشناسی متفاوت در واقع، معتقد بودند قوای طبع انسان هم تمایل به فجور دارند و هم تمایل به خیرات. از اینرو، اگر معارف برای انسانها اضطراراً حاصل باشد، تساوی انگیزه (دواعی) نخواهند داشت و به بیان دیگر، انسانها مُلجأ و مضطر خواهند بود؛ از اینرو، معرفت اضطراری را با اصل اختیار و آزادی اراده در تنافی میدانستند.
ثمره اختلاف معتزلیان در اضطراری یا اکتسابی بودن معارف، در مسئله تکلیف نمایان شد. معتقدان به اضطراری بودن معارف اساساً معتقد بودند معرفت و شناخت نیز مانند عقل و دیگر شرایط تکلیف، وجوب کسب ندارند. اگر برای انسان بالغ معرفت و شناخت حاصل شد، مکلّف است و گرنه تکلیف ندارد، اما مخالفان در صدد اثبات وجوب تحصیل معرفت برآمده و به این نتیجه رسیدند که از آنجا که نظر و تأمل، سبب و وسیله رسیدن به معرفت هست، نظر واجب میشود و در واقع، وجوب نظر، وجوب معرفت است. با این بیان افزون بر اثبات وجوب نظر، بر آن شدند که وجوب نظر نخستین تکلیف است.
در مقابل، معتزلیان بغداد به رغم آنکه وجوب نظر را قبول داشتند، اما نخستین