253
معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی

استدلالی که به معرفة اللّه می‌انجامد) و چه برآیند معرفة اللّه را. از نظرگاه آنان، نخستین تکلیف اقرار و ایمان به خداوند متعال است. از آن‌جا که امامیان معرفت را تحت تکلیف نمی‌دانستند، به لوازم آن هم پایبند بودند و در قبال تحقق یا عدم تحقق معرفت، ثواب یا عقاب استحقاقی معتقد نبودند؛ ‌البته، بنابر روایات بر آن بودند خداوند ثواب تفضلی برای معرفت عنایت می‌کند.

اصحاب حدیث گرچه ایجاد معرفت را صنع اللّه و مخلوق او می‌دانستند، اما به دلیل عدم باور به حسن و قبح افعال و اندیشه عدل الهی - بر خلاف امامیان نخستین - به ثواب و عقاب استحقاقی در قبال تحقق یا عدم تحقق معرفت، معتقد بودند؛ زیرا اصل معرفت را تحت تکلیف می‌دانستند. با این حال، با آن‌که معتقد به تکلیف به معرفت بودند، اما برخلاف معتزلیان آن را نخستین تکلیف نمی‌دانستند؛ چون وجوب معرفة اللّه را سمعی می‌پنداشتند؛ نه عقلی.

از معتزله ابوهذیل علّاف بر آن بود، معرفة اللّه و معرفت دلیلی که به معرفة اللّه فرامی‌خواند، ضروری است به این معنا که خود به‌ خود و غیراختیاری حاصل می‌شود. نظّام در مدرسه بصره و بشر بن معتمر در مدرسه بغداد، معرفة اللّه را نخستین تکلیف می‌دانستند. سپس بزرگانِ پسینی معتزله بصره (جبّاییان) و بغداد (ابوالقاسم کعبی) و شاگردان‌شان نیز به معرفت اکتسابی باورمند بودند و بسان نظّام و بشربن معتمر، معرفة اللّه را نخستین تکلیف به شمار می‌آوردند. با این تفاوت که بغدادی‌ها خود معرفة اللّه را واجبِ نخستین می‌دانستند، اما بصری‌ها نظر و فکری که به معرفة اللّه می‌انجامد را واجب نخستین به شمار می‌آوردند.

جاحظ به‌عنوان نظریه‌پرداز معارف اضطراری، معتقد بود اضطراری بودن معارف نه‌تنها منافاتی با اختیار انسان‌ها در مقام فعل ندارد، بلکه اگر معارف اضطراری نباشد، انسان‌ها در مقام فعل، مُلجأ و مجبور خواهند بود. استدلال او بر انسان‌شناسی خاصی مبتنی است که بر اساس آن قوای طبعی انسان تمایل به انجام


معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
252

انسان‌هاست و انسان ابزار و اداتی برای نیل به آن ندارد. از منظر آنان معرفة اللّه فطری، ‌فضل و عنایت پروردگار متعال بر انسان‌هاست، چون انسان نه با عقل و خرد و نه با هیچ چیز دیگر نمی‌تواند به شناخت جزئی/ شخصی خداوند نائل شود؛ از این‌رو، اگر معرفت خداوند متعال در فطرت و سرشت انسان‌ها به ودیعت نهاده نشده بود، هیچ‌کس نمی‌توانست به معرفت پروردگار خود دست یابد.

هشام بن حکم و پیروانش، معتقد بودند خداوند معرفت را در سرشت انسان‌ها قرار داده است، اما فعلیت یافتن آن منوط به خِرَدورزی و تعقل و استدلال است. در مدرسه امامیه در بغداد معرفة اللّه فطری هم بسان معرفت اضطراری به معنای عام، مورد وازنش و انکار قرار گرفت.

در منابع حدیثی اهل حدیث نیز از معرفت فطری و سرشته شده در فطرت انسان‌ها سخن به میان آمده است. هرچند آنان برخلاف امامیه درباره فطری بودن معرفت و چند و چون آن، بحثی نکرده و آن ‌را تبیین نکرده‌اند.

اما معتزلیان، معرفت اضطراری خاص (معرفت فطری) را قبول نداشتند؛‌ حتی اصحاب معارف که معرفت اضطراری عام را قبول داشتند، باوری بر معرفت فطری نداشتند. اصحاب معارف و شخص جاحظ درباره معرفة اللّه بر آن بودند که معرفت خداوند وابسته به معرفة النبی است و معرفة النبی طبعی و غیراختیاری حاصل می‌شود. از این‌رو، گرچه جاحظ نیز معرفة اللّه را اضطراری و غیراختیاری می‌داند، اما دیدگاه او با انگاره معرفت فطری مورد نظر امامیه بسیار تفاوت داشت.

تکلیف نخستین

اندیشوران امامی در مدرسه کوفه چون تکلیف را بازبسته معرفت می‌دانستند، پیش از حصول و تحقق معرفت، تکلیف به معرفت را بی‌معنا می‌دانستند؛ از این‌رو، اصل معرفة اللّه را هیچ‌گاه تحت تکلیف ندانستند؛ چه فرآیند معرفة اللّه (یعنی نظر و

  • نام منبع :
    معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
    سایر پدیدآورندگان :
    علی امیرخانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20688
صفحه از 285
پرینت  ارسال به