شود و رشد کند و تحت تأثیر حوائج و دواعی به طرف نظر و استدلال سوق داده شود. از اینرو، معتقد است که قوه عقل از طریق بحث و استدلال، قوی میشود و دقت و حساسیت آن افزایش مییابد و تجارب مختلف نیز آن را توانمند میسازد، به طوری که میتواند بر همه قوای طبیعی و شهوات انسان احاطه یابد و آنها را کنترل کند. نظر و استدلال کثرت نمییابد مگر آنکه خواطر و اندیشه افزایش یابد و خواطر و اندیشهها افزایش نمییابد مگر آنکه حوائج و خواستهها زیاد شود.۱
معرفت طبعی
جاحظ (م ۲۵۵) بر اساس مؤلفههای معرفتی یادشده که اضطراری بودن معارف را ضروری دانست؛ به دلیل آنکه آن را شرط اختیار و آزادی اراده انسان به شمار میآورد، بر آن بود معارف در انسان ضرورتاً و بالطبع حاصل میشود. به بیان دیگر، هنگامی که انسان با نظر در ادله مواجه میشود، معرفت بالطبع برای او متولد میشود. از منظر ابوعثمان، معرفت فعل مباشر انسان نیست و اصطلاحاً متولد از اوست، و مبنای او در افعال متولده آن است که انسان هیچ فعلی جز اراده ندارد. در نتیجه، معرفت فعل انسان نیست، بلکه به مقتضای طبع او حاصل میشود.۲
بنابراین، معرفت از نگاه جاحظ در واقع، فعل اختیاری انسان نیست (چون مقتضای طبع اوست)، بلکه فعل خداوند بهواسطه طبع انسان است. جاحظ با طرح نظریه «معرفت طبعی» در صدد اثبات این امر است که نیازهای درونی و بیرونی انسان بر چگونگی شکلگیری معرفت در او تأثیر میگذارد.
او همسو با اطبّای قدیم بر آن بود طبیعت انسان در اعمال خویش بستگی دارد