191
معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی

تحصیل معرفت و نتیجه معرفت بود و در نتیجه، برآیند معرفت را به دلیل تسلط کامل انسان بر فرآیند معرفت، فعلِ اختیاری انسان به شمار می‌آورد.

بر این اساس، بِشر معتقد بود که اگر کسی چشم شخص دیگری را با دستانش باز کند، در این صورت «ادراک و معرفت» فعلِ آن کسی است که چشم‌ها را باز کرده است و نیز اگر چشمان شخصی را با دستانش ببندد، نابینایی فعل او خواهد بود.۱

بر این مبنا، او در مسئله «افعال متولده» معتقد بود: فاعلِ افعال متولده، همان شخصی است که اسباب آن فعل را ایجاد کرده است؛۲ از این‌رو، اگر معرفتی از طریق حواس پنج‌گانه، ناگهانی و بغتةً حاصل شود، از آن جهت که اسباب و مقدمات آن غیراختیاری بوده، فعل آن شخص به حساب نمی‌آید، بلکه فاعل معرفت کسی است که اسباب آن فعل را ایجاد کرده است و اگر فاعل مشخصی نداشته باشد، لاجرم به خداوند متعال نسبت داده می‌شود. از نظرگاه او انسان، به گاهِ بلوغ و پس از آن ‌که خویشتن را شناخت، باید با اراده و اختیار خویش، به نظر و استدلال و فکر فرو رود تا بتواند به معارف عقلی چون معرفة اللّه و توحید و عدل برسد. به همین خاطر در فاصله شناختِ خویشتن تا شناختِ خداوند متعال، باید مهلت و فرصتی برای تدبّر و استدلال داشته باشد.۳

از منظر کسانی که معرفت را اکتسابی می‌دانند، زمانِ تکلیفْ (وقت وجوب ایمان) زمانی است که ایمانْ صحیح باشد و وقتِ آن هنگامی است که عقلِ کودک کامل شده باشد و ملاک و معیار تکمیل عقل از منظر او، توانایی و صحت استدلال و برهان از اوست.۴

1.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۰۲.

2.. همان.

3.. بغدادی، اصول الایمان، ص۱۶۹؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۱۲.

4.. بغدادی، اصول الایمان، ص۲۰۴.


معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
190

بِشر بن معتمِر

بشر بن معتمر (م۲۱۰) نیز احتمالاً به جهت کوفی‌الاصل بودن،۱ با دیدگاه‌های امامیان در کوفه و به جهت سکونت در بغداد با دیدگاه‌های اهل حدیث آشنا بود و بر پایه همان ملاک و معیار، معرفت اضطراری از منظر او معرفتی است که غیراختیاری و خارج از سلطه انسان باشد و در مقابل، معرفت اکتسابی (اختیاری) معرفتی است که در اختیار و اراده انسان باشد. بر این اساس، او همه معارف انسان‌ها را اکتسابی دانست؛ زیرا معتقد بود همه معارف انسان‌ - چه از طریق حواس به دست آمده باشند و چه از غیر طریق حواس - با اختیار و اراده انسان به دست می‌آیند و انسان با اختیار و اراده خودش، معارف را کسب می‌کند. مگر آن ‌که معرفتی ناگهانی (بغتةً) و بی‌اختیار حاصل شود که در این صورت معرفت، اضطراری است.۲

پیداست که بِشر، در فرآیند حصول معرفت، به تسلط انسان بر ابزار و مقدمات معرفت، تمرکز دارد که بر اساس آن همان‌گونه که معارف به دست آمده از غیرحواس را اکتسابی می‌خواند، عیناً حصول معارف از طریق حواس را نیز اختیاری و اکتسابی می‌داند؛ زیرا بر آن است آدمی بر ابزار معرفت حسی (چون چشم و گوش) تسلط و سیطره دارد و با اختیار خویش به وسیله آنها معرفت و شناخت را کسب می‌کند.۳

از دیدگاه بنیان‌گذار اعتزال بغداد، از آن‌جا که مقدمات حصول همه معارف در دست ما و تحت سیطره‌ و اختیار ماست، آشکار می‌شود که فاعل معرفت‌ ما هستیم و معرفت تحت اختیار و قدرت ماست؛ پس همه معارف از هر طریقی که حاصل شوند، اکتسابی و غیراضطراری‌اند.

در واقع، بِشر بن معتمر، معتقد به برقراری رابطه سببیت تام، میان مقدمات

1.. ابن مرتضی، طبقات المعتزله، ص۵۴.

2.. جاحظ، المسائل والجوابات فی المعرفة، ص۱۱۰.

3.. نک: همان، ص۱۱۱؛ اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۰۱.

  • نام منبع :
    معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
    سایر پدیدآورندگان :
    علی امیرخانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20724
صفحه از 285
پرینت  ارسال به