183
معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی

اختیاری انسان به حساب نمی‌آوردند، بلکه آن ‌را «فعل اللّه بایجاب الخلقة»۱ یا «بطبع المحل»۲ می‌خواندند. یعنی معیار معرفت اضطراری، غیر اختیاری بودن و اصطلاحاً «إلجایی» بودن معرفت بوده است و این‌که فاعل معرفت، خود انسان نیست و در واقع، معرفت خود به‌ خود حاصل می‌شود. ابوهذیل علاف نیز (م ۲۲۶/ ۲۳۵) بر اساس همین معیار، معرفة اللّه را ضروری می‌دانست و دیگر علوم - حتی علوم به دست آمده از طریق حواس - را اختیاری و اکتسابی برمی‌‌شمرد.۳ معیار نظّام برای معرفت اضطراری اما متفاوت با معیار مشایخ نخستین اعتزال بود. از منظر او معرفت اضطراری (ضروری) معرفتی بود که بی‌نیاز از نظر و استدلال باشد (مانند معارف حسی) اما دیگر معارف که به نوعی نیازمند نظر، فکر و استدلال‌اند، اکتسابی‌اند.۴ در واقع، اصطلاح «معرفت اضطراری/ ضروری»، معادل اصطلاح «علم ضروری/ بدیهی» در علم منطق۵ به‌کار بسته شد.

بشربن معتمِر - بنیان‌گذار معتزله بغداد - تلاش کرد با همان ملاک و معیار مشایخ معتزلی و اندیشوران نخستین اسلامی، ثابت کند نه‌تنها معرفة اللّه بلکه همه معارف بشری - حتی معارف حسی - اختیاری و اکتسابی است و در واقع، منکر هرگونه معرفت اضطراری شد.۶ در مقابل، گروهی از معتزلیان به جلوداری جاحظ (م ۲۵۵)، دقیقاً با همان ملاک و معیار - اما برخلاف بشربن معتمر - معتقد شدند همه معارف بَشَری - حتی معارف حسی - خارج از سلطه و اختیار انسان و

1.. نک: همان، ص۵۲.

2.. نک: ‌قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص۳۶.

3.. بغدادی، اصول الایمان، ص۳۲.

4.. جاحظ، المسائل و الجوابات، ص۱۱۲.

5.. در علم منطق، معرفت ضروری/ بدیهی، معرفتی است که نیاز به فکر و استدلال ندارد: «لاتحتاج الی تجشّم الاستدلال» (علامه حلی، جوهر النضید، ص۲۰۰؛ ملاعبداللّه، الحاشیة، ص۱۵ـ۱۶).

6.. جاحظ، المسائل و الجوابات، ص۱۱۰.


معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
182

داشت و اصطلاحاً با عنوان «معتزله متأخر»۱ شناخته می‌شود.۲

یکی از مسائل اختلافی که در میان مشایخ قَدَریه و معتزله در مدرسه بصره و بغداد رُخ نمود، مسئله معرفت و واجبِ نخستین بود. مشایخ نخستین قدریه (غیلان دمشقی و پیروانش)، بسان امامیان نخستین و اهل حدیث، معتقد بودند که معرفت انسان به این‌که مصنوع است و خالقش غیر از خودش است، ضروری است و هر انسانی‌ ذاتاً و بالطبع‌ آن‌ را از آغاز تولّد با خود دارد۳ و چون به ضروری بودن معرفة اللّه باور داشتند آن‌ را از حوزه ایمان و تکلیف اختیاری خارج می‌دانستند.۴ بر اساس دیدگاه آنان، وقت وجوب ایمان، هنگامی بود که مکلّف، معرفت به خود و خدای خویش داشته باشد، اگر معرفت حاصل باشد، ایمان به خداوند نخستین وظیفه و تکلیف او خواهد بود و در این صورت، اگر تصدیق نکند و ایمان نیاورد کافر است.۵

غیلانیه تنها اصل معرفة اللّه را ضروری و فعل اللّه می‌دانستند، اما دیگر معارف مربوط به خداوند و اسماء و صفات از جمله معرفت به یگانگی صانع متعال و همچنین معرفة النبی و معرفة الشریعة، از نظرگاه آنان اکتسابی بود.۶

پیداست که ملاک و معیار معرفت اضطراری در میان غیلانیه نیز مانند امامیه و اهل حدیث، غیراختیاری بودن معرفت بوده است؛ زیرا آنان تحقق معرفت را فعل

1.. اصطلاح «معتزله متأخر» در مقابل «معتزله بصره و بغداد»، در متون کهن کلامی نیز به‌کار رفته است. از جمله محقق حلی در مقدمه المسلک می‌گوید: «ولمّا كانت الطرق إلى ذلك مختلفة، والوسائل إلیه منكّرة ومعرّفة، وجب أن نسلك أتمّها تحقیقاً، وأوضحها مسلكاً وطریقاً، وهو النهج الذی سَلَكه متأخّروالمعتزلة» (محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ص۳۳).

2.. نک: انصاری، مقدمه کتاب المعتمد فی اصول الدین.

3.. بغدادی، اصول الایمان، ص۳۲؛ ابن صلاح شرفی، شرح اساس الکبیر، ج۱، ص۱۸۹.

4.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۱۳۶ و ۱۳۷.

5.. بغدادی، اصول الایمان، ص۲۰۵.

6.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۱۳۶.

  • نام منبع :
    معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
    سایر پدیدآورندگان :
    علی امیرخانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20758
صفحه از 285
پرینت  ارسال به