داشت و اصطلاحاً با عنوان «معتزله متأخر»۱ شناخته میشود.۲
یکی از مسائل اختلافی که در میان مشایخ قَدَریه و معتزله در مدرسه بصره و بغداد رُخ نمود، مسئله معرفت و واجبِ نخستین بود. مشایخ نخستین قدریه (غیلان دمشقی و پیروانش)، بسان امامیان نخستین و اهل حدیث، معتقد بودند که معرفت انسان به اینکه مصنوع است و خالقش غیر از خودش است، ضروری است و هر انسانی ذاتاً و بالطبع آن را از آغاز تولّد با خود دارد۳ و چون به ضروری بودن معرفة اللّه باور داشتند آن را از حوزه ایمان و تکلیف اختیاری خارج میدانستند.۴ بر اساس دیدگاه آنان، وقت وجوب ایمان، هنگامی بود که مکلّف، معرفت به خود و خدای خویش داشته باشد، اگر معرفت حاصل باشد، ایمان به خداوند نخستین وظیفه و تکلیف او خواهد بود و در این صورت، اگر تصدیق نکند و ایمان نیاورد کافر است.۵
غیلانیه تنها اصل معرفة اللّه را ضروری و فعل اللّه میدانستند، اما دیگر معارف مربوط به خداوند و اسماء و صفات از جمله معرفت به یگانگی صانع متعال و همچنین معرفة النبی و معرفة الشریعة، از نظرگاه آنان اکتسابی بود.۶
پیداست که ملاک و معیار معرفت اضطراری در میان غیلانیه نیز مانند امامیه و اهل حدیث، غیراختیاری بودن معرفت بوده است؛ زیرا آنان تحقق معرفت را فعل
1.. اصطلاح «معتزله متأخر» در مقابل «معتزله بصره و بغداد»، در متون کهن کلامی نیز بهکار رفته است. از جمله محقق حلی در مقدمه المسلک میگوید: «ولمّا كانت الطرق إلى ذلك مختلفة، والوسائل إلیه منكّرة ومعرّفة، وجب أن نسلك أتمّها تحقیقاً، وأوضحها مسلكاً وطریقاً، وهو النهج الذی سَلَكه متأخّروالمعتزلة» (محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ص۳۳).
2.. نک: انصاری، مقدمه کتاب المعتمد فی اصول الدین.
3.. بغدادی، اصول الایمان، ص۳۲؛ ابن صلاح شرفی، شرح اساس الکبیر، ج۱، ص۱۸۹.
4.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۱۳۶ و ۱۳۷.
5.. بغدادی، اصول الایمان، ص۲۰۵.
6.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۱۳۶.