اصحاب الاضطرار، اصحاب الضرورة» و امثال آن که در اغلب موارد با دیدگاههای اختصاصیِ اصحاب امامیه و «اصحاب المعارفِ»۱ از معتزله، خلط شده است. برای مثال، قاضی عبدالجبار در جلد دوازدهم کتاب المغنی با آنکه تفصیلاً به موضوع معرفت پرداخته است، بیآنکه نامی از اهل حدیث بیاورد، در موارد مختلفی، دیدگاههای آنان را بدون تمایز از دیدگاههای اصحاب معارف از معتزلیان یا دیدگاههای امامیانِ نخستین، ذکر و نقد و بررسی کرده است.
لازم به ذکر است برخی ادله مطرح شده درباره اضطراری بودنِ معارف، میان همه معتقدان به معارف اضطراری - اعم از امامیه و معتزله و اهل حدیث - مشترک بوده است. در عین حال، برخی ادله مخصوص امامیان در مدرسه کوفه بوده و با مبانی فکری و اعتقادی آنان همخوان است، برخی اقوال مخصوص اصحاب حدیث (عامه) بوده و تنها با مبانی فکری و عقیدتی آنان سازگار است و برخی ادله نیز مربوط به اصحاب المعارف از معتزلیان است که همه معارف را اضطراری میپنداشتند.
همچنین در گزارشهای تاریخی چنین ثبت شده است که اهل حدیث - مانند امامیه - عقل را در دانش و نتایجِ معرفتی نیازمند سمع میدانستند و بر خلاف معتزله و زیدیه و خوارج، به عقل خودبنیاد و مستقل از سمع، باور نداشتند:
۰.امامیه اتفاق دارند بر اینکه عقل در دانش و نتایجش محتاج سمعی