محدّثان روایات معارف را در ابواب جداگانهای مانند «التعریف والبیان» و نه در ابواب مختص به معرفة اللّه فطری (باب فطرة الخلق علی التوحید) درج و دستهبندی کردهاند، نشان از آن دارد که از نظر آنان این روایات مطلقِ معارف را در بر میگیرند، و برداشت قمیها این بوده که معارف اضطراری به معنای عام را در باب یا ابوابی جداگانه ذکر میکردند، همانگونه که روایات معرفت فطری و اضطراری به معنای خاص را در باب یا ابوابی دیگر ذکر میکردند.
همچنین از این که روایات را در کتاب التوحید و در میان روایات مربوط به توحید افعالی ذکر کردهاند، بهدست میآید که معرفت را فعل اللّه و چنانکه در روایات تصریح شده است، صنع اللّه (اضطراری) میدانستند و از منظر آنها اضطراری بودن برآیند معرفت، منافاتی با خِرَدگرایی و اختیاری بودن مقدمات تحصیل معرفت (فرآیند معرفت) نداشت.
نگاه قمیها به مسئله معرفت با توجه به آنچه از کتاب کلینی و شیخ صدوق به دست میآید، احتمالاً نگاه امرٌ بین الامرینی بوده است، به این معنا که میان فرآیند و برآیند معرفت، رابطه سببی غیرحتمی وجود دارد؛ البته، از نوع امرٌ بین الامرینی که نقش اراده و اختیار انسان در حصول معرفت (برایند معرفت) حداقلی و ناچیز است، تا آنجا که در شرع نادیده گرفته شده و بر آن تکلیف و ثواب و عقابی تدارک دیده نشده است. بنابراین، خداوند معرفت را تفضّل میکند و در قبال حصول آن، ثواب تفضّلی و تطوّلی (نه استحقاقی) عنایت میکند. ناگفته نماند، هرچند کلینی و شیخ صدوق هر دو اضطراری بودن معرفت و هدایت را از منظر «امرٌ بین الامرینی» مینگریستند و برای انسان در مسئله معرفت و هدایت، استطاعت و اختیار جزئی قائل بودند، اما چون دیدگاه آنان در مسئله استطاعت متفاوت بود (کلینی به استطاعت مع الفعل و شیخ صدوق به استطاعت قبل الفعل معتقد بود)،۱ دیدگاهشان