115
معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی

معرفت بدون تحقق دیگری، ذاتاً و وقوعاً مُحال نیست و ممکن است انسانی صرفاً در حد اثبات صانع متعال، معرفت پیدا کند، اما معرفت فطری‌ در او فعلیت نیابد. همچنین ممکن است کسی بدون تنبّه عقلانی به معرفة اللّه فطری نائل شود.۱

در این مبنا معرفة اللّه از طریق استدلال عقلی، می‌تواند مقدمه و زمینه‌ساز ظهور معرفة اللّه فطری باشد و ممکن است در ظهور معرفت فطری هیچ نقشی نداشته باشد، بلکه جنبه تأکیدی نسبت به آن داشته باشد. بنابراین، استدلال و استشهاد به حوادث و نظم عالم و حتی نظر در حیوان‌ها و آسمان‌ها و کوه‌ها و دریاها که در آیات و روایات سفارش شده است، می‌تواند برای تذکره و یادآوری باشد۲ و گاهی می‌تواند جنبه الزام به پذیرش احکام عقلِ استدلالی درباره اثبات وجود حق‌تعالی باشد.۳

در مبنای هشام بن حکم و پیروانش اما، نیل به معرفة اللّه فطری، بدون تعقل و استدلال ممکن نیست. یعنی تعقل و خِرَدورزی شرط لازم تحقق معرفت فطری و موهوبی است، ولی معلوم نیست، شرط کامل باشد؛ یعنی چه‌بسا بر اساس مبنای اضطراری بودن معارف، تعقل و خِرَدورزی به معرفت نیانجامد و به بیان دیگر، خداوند معرفت را به سبب نظر و قیاس، ایجاد نکند. این در صورتی است که هشام بن حکم را هم در مسئله صنع اللّه (اضطراری) بودنِ معرفت همسان و همراهِ جمهور امامیه بدانیم.۴

مبنای هشام در خصوص رابطه معرفت فطری با تعقل و استدلال در گزارش

1.. نک: بنی هاشمی، کتاب توحید، ج۱، ص۱۹.

2.. شاید یکی از حکمت‌های پرداختن به برهان نظم و همچنین نظر در مخلوقات و شگفتی‌های خلقت که در آیات و روایات بر آن تأکید شده است، همین باشد که جنبۀ تذکره‌ای این امور بسیار بالاست و گرنه از جنبۀ الزام عقلی - همان‌گونه که گفته شده - برهان نظم از دیگر براهین عقلی پایین‌تر است. تبیین بیشتر این ادعا فرصتی فراخ‌تر می‌طلبد.

3.. مانند برهان حدوث متکلمان، یا برهان امکان فیلسوفان و نیز برهان صدیقین با تقریرات مختلف آن.

4.. هیچ شاهد و دلیلی بر همراهی هشام بن حکم با دیدگاه جمهور امامیه در دسترس نیست؛ مگر آن‌که به اطلاق عبارات جمهور امامیه تمسک کنیم.


معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
114

دسته چهارم از امامیه پیروان هشام بن حکم هستند که معتقدند همه معارف به ایجاب خلقت، اضطراری است و معرفت واقع نمی‌شود مگر بعد از نظر و استدلال؛ یعنی برآن بودند علم به خداوند عزوجل (معرفت الله) واقع نمی‌شود مگر بعد از نظر و استدلال.۱

در این نظریه، معرفت عقلی و معرفت فطری، دو نوع معرفت در دو ساحت مختلف و در عرض یک‌دیگر نیستند، بلکه معرفت فطری به‌عنوان ریشه و اساس معرفة اللّه بوده که در ضمیر انسان، بالقوه وجود دارد و معرفت عقلی در طول آن بوده و همان معرفت را به فعلیت می‌رساند؛ از این‌رو، معرفة اللّه عقلی در طول معرفة اللّه فطری است.

لازمه نظریه هشام بن حکم و پیروانش آن نیست که معرفت اختیاری و اکتسابی باشد؛ زیرا گرچه بالفعل شدن معرفة اللّه را به استدلال و خِرَدورزی می‌دانستند، اما در این‌که حصول معرفت بعد از به‌کار بستن خرد و استدلال، صنع اللّه باشد یا فعلِ انسان، گزارش خاصی از آنان در دسترس نیست. به بیان دیگر، عبارت اشعری درباره دیدگاه اصحاب هشام بن حکم، گویای آن است که آنان در مسئله ارتباط عقل و معرفت، بر آن بودند که استدلال و خِرَدورزی، همان معرفة اللّه موهوبی و إعطاییِ فطری را بالفعل می‌سازد؛ نه این‌که معرفت جدیدی را درباره شناخت خداوند متعال ایجاد کند، اما درباره این‌که آیا آنان همه معارف را اضطراری می‌دانستند یا نه، گویا نیست؛ از این‌رو، نظریه‌پردازی هشام تنها در مسئله ارتباط معرفت فطری با تعقل و خِرَدورزی خلاصه می‌شود و شامل دیدگاه آنان در خصوص کل معارف نمی‌شود.

در خصوص ارتباط معرفت فطری با معرفت عقلی در دو نظریه یاد شده، می‌توان گفت در مبنای جمهور امامیه ممکن است هر یک از معرفت فطری یا معرفت عقلی بدون دیگری حاصل شود. به بیان دیگر فرض وجود هر یک از این دو

1.. «والفرقة الرابعة منهم اصحاب «هشام بن الحکم» یزعُمون أن المعرفةَ کلها اضطرارٌ بایجاب الخلقة وانها لا تقع الا بعد النظر والاستدلال، یعنون بما لا یقع منها الا بعد النظر والاستدلال العلم باللّه عزّ و جلّ». (‏اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۵۲).

  • نام منبع :
    معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
    سایر پدیدآورندگان :
    علی امیرخانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20803
صفحه از 285
پرینت  ارسال به