مِنْ صِفَةِ الْمَخْلُوقِ الظَّاهِرِ التَّرْکِیبِ وَالتَّأْلِیف۱؛ چارهای نیست از اثبات خالق اشیاء که از دو جنبه مذموم خارج باشد: یکی از جنبه نفی؛ زیرا نفی همان ابطال (عدم) وجود خداست، و یکی از جنبه تشبیه؛ زیرا تشبیه از صفات مخلوق است که ترکیب و تألیفش ظاهر است.
در واقع، نهایت توانایی عقل در شناخت خداوند - از منظر روایات امامیه - میتواند در حدّ معرفت بین الحدّین (بین مرز وانهادن شناخت و مرز مانندگی به آفریدهها) باشد، نه بیشتر. به بیان دیگر، عقل، تنها میتواند از راه تأمل در آفریدههای حق تعالی و نظر در آیات انفسی و آفاقی، شناخت کلی (نه شخصی) از خداوند متعال به دست آوَرَد، آنهم در حدّ و اندازه اثبات و نفی تشبیه به دیگر آفریدهها؛ اما شناخت شخصی از راه معرفت فطری و قلبی حاصل میشود و عقل انسان راهی بدان ندارد. در نتیجه از منظر جمهور امامیه، عقل امکان شناخت خداوند را دارد، ولی قلمرو شناخت عقل محدود به شناخت کلی در حدّ نفی انکار و تشبیه است. شاید روایت شریف امام حسین علیه السلام اشاره به عدم توانایی عقل در شناخت شخصی از خداوند دارد که فرمود: «إحْتَجَبَ عَنِ الْعُقُولِ کَمَا احْتَجَبَ عَنِ الْأَبْصَار».۲
در روایات، شناخت بین الحدّینی عقل (شناخت کلی) در ساحت معرفة اللّه، پایینترین حدِّ معرفت (ادنی المعرفة) به شمار آمده است.۳ معرفة اللّه شخصی اما در حدّ و اندازه عقل انسان نیست و انسان در واقع، ابزارِ دستیافتن به آن را ندارد؛ با این حال، خودِ خداوند، معرفتِ شخصی و شهودی خود را به انسانها در عالم ذر إعطا کرده است که در این عالم در قالب معرفت فطری بهجا مانده است. بر این اساس میتوان نقش عقل در راستای اثبات و شناخت خداوند را در مراحل ذیل