لایطاق») و اگر علم به مأمورٌ به داشته باشد، در واقع، تحصیل حاصل است؛ در نتیجه، امر و تکلیف در هر حال ممکن نیست.۱
ابومحمد معرفت و شناختِ خداوند را غیر از ایمان به خداوند میدانست،۲ از اینرو، به رغم آن که امر و تکلیف به معرفت را جایز نمیشمارد، تکلیف به ایمان را جایز میداند.
کوتاه سخن آن که اندیشوران نوبختی در بغداد - بر خلاف ملاک و معیار امامیان نخستین (غیراختیاری و صنع اللّه بودن معرفت) - ملاک و معیار پذیرفته شده معتزلیان معاصر خود (ابوعلی جبایی و ابوالقاسم کعبی) را مورد توجه قرار دادند؛ یعنی معرفت اضطراری را معرفتی در نظر گرفتند که از نظر و استدلال بینیاز است و در مقابل، معرفت اکتسابی را معرفتی به شمار آوردند که در تحققش نیازمند نظر و استدلال است.
این نوع نگرش از زاویه نگاه معتزلیان به مسئله معرفت اضطراری و تغییر در ملاک و معیار معرفت، سبب شد تا ابوسهل نوبختی همه معارف دینی را از اساس اکتسابی بداند، اما ابومحمد نوبختی هرچند در مسئله معرفة اللّه، هم معرفت اضطراری و هم اکتسابی را قبول داشت و مانند امامیان نخستین به هیچروی تکلیف به معرفت را جایز نمیدانست، با این حال معرفت اضطراری مورد نظر او با انگاره معرفت اضطراری امامیان نخستین فاصله زیادی داشت و چون معیار و مفهوم معرفت اضطراری از منظر ابومحمد با معیار و مفهوم معرفت اضطراری امامیان دوران حضور متفاوت است، نمیتوان گفت که دیدگاه آنان «در یک همگرایی کلی با امامیان دوران حضور»۳ بوده است.