221
معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی

است که قوه عقل کارکرد مناسب خود را داشته باشد و آن در صورتی است که به سلاح معرفت و شناخت مسلّح باشد. بنابراین، معارف به حکمت خداوند متعال از طُرق مختلف بر عقل الهام می‌شود تا تساوی قوا و به تبع آن تساوی دواعی و انگیزه‌ها محقق شود و انسان مختار باشد نه مُلجأ.

ابوعلی جبایی از معتزلیان بصره و ابوالقاسم کعبی از معتزلیان بغداد به نقد مبانی جاحظ و پیروانش پرداختند. آنان بر اساس انسان‌شناسی متفاوت، در واقع، معتقد بودند قوای طبع انسان، هم به فجور تمایل دارند و هم به خیرات. از این‌رو، اگر معارف برای انسان‌ها اضطراراً حاصل باشد، تساوی انگیزه (دواعی) نخواهند داشت و به بیان دیگر، ملجأ و مضطر خواهند بود؛ از این‌رو، معرفت اضطراری را با اصل اختیار و آزادی اراده در تنافی می‌دانستند.

ثمره اختلاف معتزلیان در اضطراری یا اکتسابی بودن معارف، در مسئله تکلیف نمایان شد. معتقدان به اضطراری بودن معارف اساساً معتقد بودند معرفت و شناخت نیز مانند شرط عقل و دیگر شرایط تکلیف، وجوب کسب ندارند. اگر برای انسان بالغ معرفت و شناخت حاصل شد، مکلّف است و گرنه تکلیف ندارد. اما مخالفان در صدد اثبات وجوب تحصیل معرفت برآمدند و به این نتیجه رسیدند که از آن‌جا که نظر و تأمل، سبب و وسیله رسیدن به معرفت هست، نظر واجب می‌شود و در واقع، وجوب نظر، وجوب معرفت است. با این بیان افزون بر اثبات وجوب نظر، بر آن شدند که «وجوب نظر» نخستین تکلیف است. در مقابل، معتزلیان بغداد به رغم آن‌که وجوب نظر را قبول داشتند، اما نخستین واجب را معرفة اللّه می‌دانستند و وجوب نظر را وجوب مقدمی (غیری) و غیرمستقل می‌خواندند.

به بیان دیگر، از منظر معتزلیان، نظر نخستین تکلیف عقلی است و عقل تکلیف‌آور است. این تکلیف از طریق انگیزه یا داعی یا خاطری (اندیشه یا فکری) که خداوند بر نفس مکلّف مسلط می‌کند، کامل می‌شود. مکانیزم پیدایش این


معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
220

بررسی سیر تحول و تطور اندیشه معرفت اضطراری در میان معتزلی‌ها حاکی از آن است که در میان آنان معرفت اضطراری با دو مفهوم متفاوت و دو ملاک و معیار مجزا قابل شناسایی است: الف) غیراختیاری و إلجایی بودن معرفت؛ ب) بی‌نیازی از نظر و استدلال.

شیوخ نخستینِ معتزله در بصره با ملاک نخست، معرفة اللّه را اضطراری می‌دانستند، در میان‌ آنها نظّام معتزلی یک استثنا بود و معرفت اضطراری را معرفت بی‌نیاز از نظر و استدلال به شمار آورد و در نتیجه، معرفة اللّه را اکتسابی خواند.

در اعتزال بغداد، بِشربن معتمر هم ملاک اضطراری بودن معرفت را غیراختیاری بودن معرفت دانست و با این ملاک همه معارف بَشری (حتی معارف به دست‌آمده از طریق محسوسات) را اکتسابی خواند. این معیار در بصره و در میان اصحاب معارف نیز پذیرفته شد، البته، با این تفاوت که آنان (اصحاب معارف) همه معارف بَشری را غیر اختیاری و اضطراری خواندند؛ زیرا معتقد بودند در فرآیند حصول معرفت، عوامل بیرونی (امور طبعی و طبایع، تجارب و انبوه داده‌های غیر قصدی، انبیاء و غیره) نقش بسزایی دارند، در نتیجه معرفت منحصراً معلول اراده و اختیار ما نیست.

جاحظ به‌عنوان نظریه‌پردازِ معارف اضطراری، معتقد بود اضطراری بودن معارف نه‌تنها منافاتی با اختیار انسان‌ها در مقام فعل ندارد، بلکه اگر معارف، اضطراری نباشد، انسان‌ها در مقام فعل، ملجأ و مجبور خواهند بود؛ به دلیل آن‌که قوای طبع و خواهش‌های نفسانی بر قوه عقل، غلبه خواهند داشت و در نتیجه، تساوی انگیزه میان قوای طبع و عقل نخواهد بود. پیشتر اشاره شد که استدلال او مبتنی بر انسان‌شناسی خاص و این اعتقاد است که قوای طبعی انسان به انجام فجور تمایل دارند و تنها قوه بازدارنده در انسان، قوه عاقله است. انسان در صورتی اختیار دارد که قوای طبعی و عقلی او یکسان باشند. او بر آن بود در صورتی این تساوی حاصل

  • نام منبع :
    معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
    سایر پدیدآورندگان :
    علی امیرخانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20847
صفحه از 285
پرینت  ارسال به