که ملاک و معیار اضطراری بودن معرفت را «غیراختیاری بودن» و تحت سلطه انسان نبودنِ معرفت به شمار میآوردند. آنان معرفت اضطراری را معرفتی معرفی کردند که نیازمند نظر و استدلال نیست و در واقع، معرفت اضطراری را معادل معرفت ضروری در منطق بهکار بستند. سپس بر اساس این ملاک و معیار، معارف اضطراری را به دو دسته تقسیم میکردند: الف) معارف بدیهی که در انسانها بدون نظر و استدلال حاصلاند، مانند علم به استحاله اجتماع نقیضین و علم به قبح کذب و امثال آنها؛۱ ب) معارف بهدست آمده از طریق محسوسات و مشاهَدات به دلیل آنکه نیازمند نظر و استدلال نیستند و خود به خود حاصلاند.۲
در این تعریف، بینیازی از استدلال و نظر، ملاک و معیار معرفت اضطراری قرار گرفته است و اینکه خود به خود در ما حاصل است و طبیعتاً ما فاعل آن نیستیم؛ از اینرو، از منظر آنان چنین معرفتی، امکان نفی معرفتشناختی۳ ندارد.۴
جالب آنکه برخی معتزلیان بغداد (ابوالقاسم کعبی) هم همین معیار برای معرفت اضطراری را پذیرفتند؛ در حالی که شیوخ نخستین اعتزال بغداد (بشر بن معتمر)، معرفت اضطراری را معرفت غیراختیاری میدانستند! البته، اختلافهای جزیی میان معتزله بصره و بغداد در معرفت اضطراری بود؛ برای مثال، معتزلیان بغداد - مانند نظّام - معتقد بودند معلومِ اکتسابی همیشه اکتسابی است و به هیچوجه نمیشود آن را اضطراری (بدون فکر و نظر) به دست آورد؛ حتی در آخرت.۵ اما معتزلیان بصره بر آن بودند هر چیزی که معرفتش استدلالی است،
1.. همان، ص۶۵ـ۶۶.
2.. ابورشید نیشابوری، المسائل فی الخلاف بین البصریین و البغدادیین، ص۳۰۵.
3.. لایمکننا نفیه عن انفسنا.
4.. قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص۲۲.
5.. ابو رشید نیشابوری، المسائل فی الخلاف بین البصریین و البغدادیین، ص۳۳۲؛ حسنی رازی، تبصرة العوام، ص۵۳.