207
معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی

ابوعلی با همین مبنا پاسخ می‌دهد: مکلّف چون طریق و سبب معرفت (= نظر) را می‌داند، باید به آن عمل کند و در واقع، تکلیف به نظر (وجوب نظر)، همان تکلیف به معرفت است.۱ به بیان دیگر، چون نظر و استدلالِ صحیح، حتماً معرفت را به‌دنبال دارد، نظر واجب می‌شود.۲

ج) قوت دواعی، سلب اختیار نمی‌کند

پاسخ مبنایی ابوعلی به جاحظ که اگر معارف اکتسابی باشند، انسان‌ها در افعالشان مجبور (مُلجأ) خواهند بود و در نتیجه، اختیار نخواهند داشت، آن است که انسان‌ها حتی در صورت الجاء هم از اختیار و قدرت خارج نمی‌شوند؛ زیرا از نظرگاه او قوت دواعی خللی در قدرت نظرکننده ایجاد نمی‌کند، از این‌رو، منافاتی با اختیار ندارد! او با ذکر مثالی مقصودش را توضیح می‌دهد که اگر حیوان درنده‌ای به شخصی حمله کند و او مجبور (ملجأ) به فرار شود، با این حال، فرار او از روی اختیار است نه عدم اختیار، به خاطر همین اگر در حال فرار به دو راهی برسد یکی از آن ‌دو را با اختیار انتخاب می‌کند. در بحث مورد نظر هم قوت دواعی، ناظر و متفکر را از قدرت و اختیار خارج نمی‌کند؛ آن‌گونه که جاحظ و پیروانش می‌پنداشتند.۳

به بیان دیگر، اصحاب معارف شرط اختیار را عدم إلجاء به ترک یا انجام می‌دانستند و عدم الجاء را در تساوی دواعی و انگیزه‌ها می‌دانستند به این‌که انسان نسبت به انجام یا ترک فعلی، تساوی انگیزه داشته باشد و با اختیار خود یکی از آنها را انتخاب کند، اما ابوعلی جبایی در مقابل، معتقد است حتی إلجاء و رجحان یک طرف بر طرف دیگر، انسان را از اختیار خارج نمی‌کند؛ زیرا از منظر او حتی در

1.. همان، ص۳۲۵.

2.. این‌که چرا نظر واجب است، بلکه نخستین واجب و تکلیف است، در ادامه خواهد آمد.

3.. ‌قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۲، ص۳۱۷.


معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
206

مذهبی دیگر و از قولی به قول دیگر می‌تواند علل و عوامل و دواعی متعددی چون منافع و مطامع شخصی، عارض شدن شبهه و امثال آن داشته باشد.۱ به تعبیر ابوعلی حق‌دار (محق) از ناحق (مبطل) این‌گونه قابل تشخیص است ‌که اعتقاد محق با «خاطر» یا نظرِ درست، تغییر نمی‌کند، به خلاف اعتقاد اهل باطل که با خاطر یا نظر متزلزل می‌شود.۲

ب) تکلیف به معرفت از راه تکلیف به نظر

ابوعلی جبایی و پیروانش وجوب کسب معرفت را از طریق وجوب نظر، تصحیح می‌کنند و از این‌ رهگذر مشروط بودنِ تکلیف به معرفت را قبول ندارند. از نظرگاه آنان، تعلیق تکلیف به معرفتی که وجوب کسب ندارد، پایه مستحکمی ندارد و در واقع، معلّق کردن تکلیف به اتفاق و شانس (تبخیت)۳ است.۴

بنابراین، پاسخ آنان به این شبهه که مکلّف پیش از تکلیف اگر شناخت داشته باشد دیگر وجوب نظر و تکلیف، معنا ندارد و اگر نشناسد شرطِ تکلیف را ندارد، آن است که در این‌گونه موارد لازم نیست معرفت (تکلیف) را بعینه قصد کند، بلکه اگر سبب معرفت (نظر) را قصد کند کافی است و علم به سبب در این‌جا، به منزله علم به مسبب است.۵ جاحظ معتقد بود از آن‌جا که معرفت بالطبع و اضطراری حاصل می‌شود، تحت تکلیف در نمی‌آید، همان‌طور که استحقاق مدح و ذم به‌دنبال ندارد.

1.. همان، ص۱۹۸.

2.. همان، ص۲۰۴ـ۲۰۵.

3.. از این‌رو، از آنان (اصحاب معارف) گاه با عنوان اصحاب ‌الاتفاق یاد کرده‌اند! (‌قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۲، ص۲۶۳).

4.. ‌قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۲، ص۲۳۱.

5.. همان، ص۲۴۰ـ۲۴۲.

  • نام منبع :
    معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
    سایر پدیدآورندگان :
    علی امیرخانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20682
صفحه از 285
پرینت  ارسال به