به بیان دیگر، جاحظ تفکر را یک عملیات پیچیده و مشکل میداند که عوامل متعددی از قبیل ترکیب غریزی و انگیزههای داخلی و دواعی بیرونی در آن دخالت دارند. در واقع، دواعی و نیازها در عملیات تفکر و اکتساب معرفت مؤثر هستند. آنها تحریککننده و برانگیزاننده انعکاسات و عکسالعملهای مختلف در مغز هستند به طوری که از آنها افکار متولد میشود. از منظر او توانایی عقل، تحت تأثیر چگونگی ترکیب غریزی و جسمی عقل است و نقش انگیزه و نیاز تنها تحریک این توانایی و ظرفیت به سوی عمل و نتیجه دادن است بدون اینکه در کم یا زیاد شدن این توانایی نقش داشته باشد.۱
پیداست دیدگاه جاحظ و پیروانش بر انسانشناسی متمایزی مبتنی است که معتقدند نفس انسان به دلیل اُنس با قوای طبع، میل به امور نفسانی و قبائح دارد؛ خداوند متعال در برابر آن، عقل را آفریده است که به امور عقلانی و خیر گرایش داشته باشد، اما کارکرد عقل منوط به معرفت و شناخت است.
اگر قوه عقل، ابزار معرفت و شناخت نداشته باشد، مغلوب قوای طبع خواهد شد و در نتیجه در افعال مضطر و ملجأ خواهد بود. راه برونرفت از آن، تساوی قوای طبع و قوه عقل است به اینکه خداوند ابزار کارکرد عقل (معرفت و شناخت) را به عقل إعطا کند تا انگیزه نفس انسان در مقابل فجور و تقوا یکسان شود. جاحظ با توجه به آیه شریفه (وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا)۲ میگوید: خداوند با الهامِ فجور و تقوا بر نفس، تعادل و تسویه نفس را ایجاد میکند وگرنه اگر بدون الهام و تهیّأ الهی، «غی» از «رشد» قابل شناسایی بود، در این صورت قید «تسویه» در آیه شریفه زائد میبود.۳