187
معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی

استدلال» میان معارف، تفصیل قائل شد و بیان کرد که آن دسته از معارف که از راه حواس پنج‌گانه به دست می‌آیند، اضطراری‌اند؛ چون نیازمند استدلال و نظر نیستند، همچنین معارفی که از راه «اِخبار» به دست می‌آیند (مانند معرفت به شهرها و آثار)، و ‌شناختی که انسان‌ها در مقام مواجهه و مخاطبه با مخاطب به دست می‌آورد و متوجه می‌شود مقصود مخاطب است۱ و نیز معرفت به نفس خود، اضطراری‌اند؛ زیرا نیازمند نظر و استدلال نیستند، اما دیگر معارف که از راه غیرحواس پنج‌گانه به دست می‌آیند - از جمله معرفت به خداوند و رسول و معرفت به شریعت و هر چیزی که در آن اختلاف و منازعه پیش می‌آید و طریق معرفتش چیزی جز نظر و استدلال نیست - اکتسابی و غیراضطراری است.۲

نظّام - بر خلاف مشایخ معتزلی خویش - بر آن بود معرفة اللّه، خود به ‌خود حاصل نمی‌شود، بلکه نیازمند نظر و استدلال است، در نتیجه غیراضطراری (اکتسابی) است، و گرنه از منظر او اگر معرفة اللّه اضطراری بود و در همه انسان‌ها وجود داشت، نباید مورد اختلاف قرار می‌گرفت. در حالی که وجود منکرین خداوند متعال - مانند دهریون و طبیعیون (مادی‌گرایان) و ملحدین - می‌تواند بهترین شاهد بر ضروری نبودن معرفت خداوند و نیازمندی معرفة اللّه به نظر و استدلال باشد. به بیان دیگر، معرفة اللّه، نه‌تنها ضروری نیست، بلکه هم نیازمند تفکر و استدلال است و هم مورد مناقشه و انکار بسیاری قرار گرفته است.

از دیدگاه نظّام و پیروانش، هر آنچه با قیاس و نظر به دست می‌آید، نمی‌تواند معلوم ضروری باشد، حتی در آخرت هم معرفة اللّه با استدلال و نظر باید باشد و اضطراری حاصل نمی‌شود؛ زیرا تغییر و تبدیل چیزی که طریق معرفت آن استدلالی است به چیزی که بدون استدلال و بدون اختیار حاصل می‌شود، ممکن نیست.۳

1.. «علمك بقصد المخاطب إلیك وإرادته إیاك عند المحاورة والمنازعة».

2.. جاحظ، المسائل و الجوابات فی المعرفة، ص۱۱۲.

3.. بغدادی، اصول الایمان، ص۲۱.


معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
186

تکلیف برای انسان پس از شناخت خود و خدای خود، تازه معنا پیدا می‌کند و آن در مرحله نخست، وجوب تحصیل معارف توحید و عدل است که باید تلاش کند و به دست آورد و سپس باید به تکالیف شرعی از راه سمع و شریعت دست یابد و عمل کند. اگر اقدام به شناخت معارف توحید و عدل و نیز شناخت شریعت و تکالیف شرعی نکند، کافر و دشمن خداوند به شمار می‌آید.۱

در مبنای ابوهذیل نخستین تکلیف برای انسان، پس از شناخت خود و خدای خود، تازه معنا پیدا می‌کند و آن در مرحله نخست، وجوب تحصیل معارف توحید و عدل است که باید تلاش کند و به دست آورد (مانند معرفت به صفات الهی و عدل الهی) و سپس باید به تکالیف شرعی از راه سمع و شریعت دست یابد و عمل کند. اگر به شناخت معارف توحید و عدل و نیز شناخت شریعت و تکالیف شرعی اقدام نکند، در این صورت کافر و دشمن خداوند به شمار می‌آید.۲

پیداست که مهم‌ترین دغدغه ابوهذیل از طرح بحث معرفت، حل مسئله تکلیفِ نخستین است. او به زعم خویش با این بیان، مشکل تکلیفِ نخستین و تکلیف به معرفة اللّه را این‌گونه حل کرد ‌که انسان، مکلّف به اصل معرفة اللّه نیست، بلکه معرفة اللّه با ادنی التفاتی و خود به ‌خود حاصل می‌شود و تکلیف - در واقع - پس از حصول معرفة اللّه آغاز می‌شود.

نظّام

نخستین واکنش به دیدگاه قدریه و ابوهذیل، از سوی نظّام (م ۲۲۱/ ۲۳۱) برجسته‌ترین شاگردِ ابوهذیل بود. او با ملاک و معیار «عدم نیازمندی به نظر و

1.. بغدادی، اصول الایمان، ص۱۶۸ـ۱۶۹ و ۲۰۵.

2.. همان، ص۱۶۸ـ۱۶۹ و ۲۰۵.

  • نام منبع :
    معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
    سایر پدیدآورندگان :
    علی امیرخانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20764
صفحه از 285
پرینت  ارسال به