۷۴۶.امام صادق عليه السلام :عيسى بن مريم عليه السلام بر آبادى اى گذشت كه مردمان و مرغان و چارپايان آن ، همگى مرده بودند. فرمود: «قطعاً اينها بر اثر خشم [الهى [مرده اند، كه اگر جدا جدا مرده بودند ، حتما يكديگر را دفن مى كردند».
حواريان گفتند: اى روح و كلمه خدا! دعا كن كه خداوند ، آنها را برايمان زنده گرداند تا به ما بگويند كه چه اعمالى داشته اند ، تا ما از آنها دورى گزينيم.
عيسى عليه السلام به درگاه پروردگارش دعا كرد. از آسمان ندا آمد كه: آنان را صدا بزن.
عيسى عليه السلام شب هنگام ، بر تپّه اى از زمين ايستاد و گفت: «اى اهالى اين آبادى!» .
از ميان آنان ، يكى پاسخش را داد كه: بله، اى روح خدا و كلمه او!
عيسى گفت: «واى بر شما! اعمالتان چه بود [كه به اين روز افتاديد]؟» .
گفت: پرستش طاغوت و دنيادوستى، و ترس اندك [از خدا]، و آرزوى دراز، و غفلت و فرو رفتن در لهو و لعب.
عيسى گفت: «دنيادوستى تان چگونه بود؟» .
جواب داد: همانند علاقه مندى كودك به مادرش. هر گاه دنيا به ما رو مى آورد ، خوش حال و شاد مى شديم و هر گاه از ما روى بر مى گرداند، گريه مى كرديم و اندوهناك مى شديم.
عيسى گفت: «طاغوت پرستى شما چگونه بود؟» .
گفت: از گناهكاران اطاعت مى كرديم.
عيسى گفت: «فرجام كارتان چگونه بود؟» .
گفت : شب به سلامت خفتيم و صبح در هاويه بوديم.
عيسى گفت: «هاويه چيست؟» .
گفت: سجّين .
عيسى گفت: «سجّين چيست؟» .
گفت: كوه هايى از اخگر كه تا روز قيامت بر ما فروزان اند.
عيسى گفت: «شما چه گفتيد و چه پاسخ شنيديد؟» .
گفت: ما گفتيم: ما را به دنيا باز گردان تا در آن ، زهد ورزيم. و به ما گفته شد: دروغ مى گوييد.
عيسى گفت: «واى بر تو! چرا از ميان آنان ، فقط تو با من سخن گفتى؟» .
گفت: اى روح خدا! بر آنان لگامى از آتش زده شده كه در دست فرشتگانى خشن و سختگير است . من در ميان آنان بودم ؛ امّا از آنان نبودم و چون عذاب فرود آمد، مرا هم در بر گرفت، و من به مويى بر كناره دوزخ آويخته ام و نمى دانم كه در آن خواهم افتاد ، يا نجات خواهم يافت.
عيسى عليه السلام به حواريان رو كرد و گفت: «اى اولياى خدا! خوردن نان خشك با نمكِ نيم كوفته و خفتن در خرابه ها به همراه عافيت دنيا و آخرت، بسيار بهتر است».