شده ، گذشته است.
رابعا : اگر هيچ يك از اشكالات گذشته هم وجود نداشت ، در اين گونه موارد ، صحّت سند ، كافى نيست و قطع به صدور ، ضرورى است .
امّا اگر مقصود ، اين باشد كه عمر دنيا در هنگام صدور احاديث ، در آستانه هزاره هفتم است ، احتمال صحّت آن بعيد نيست ، و شايد متن احاديث ، در نقل به معنا و در اثر كج فهمى راوى ، بدين گونه كه ملاحظه مى شود ، تحريف شده است . گفتنى است كه روايت عيسى بن ابى حمزة ، مؤيّد اين تحليل است . او مى گويد : مردى به امام صادق عليه السلام گفت : فدايت گردم! مردم مى گويند كه عمر دنيا هفت هزار سال است . امام عليه السلام ضمن ردّ اين سخن و ارائه توضيحاتى در مورد آنچه پيش از آفرينش آدم در زمين روى داده ، فرمود :
ثُمَّ بَدَأَ اللّهُ فَخَلَقَ آدَمَ، وقَدَّرَ لَهُ عَشرَةَ آلافِ عامٍ ، وقَد مَضى مِن ذَلِكَ سَبعَةُ آلافِ عامٍ ومِئَتانِ ، وأنتُم في آخِرِ الزَّمانِ . ۱ آن گاه خداوند ، آغاز كرد . پس آدم را آفريد و براى او ده هزار [سال] مقرّر كرد و از آن ، هفت هزار و دويست سال مى گذرد و اكنون شما در آخِر زمان به سر مى بريد .
علاّمه سيّد محمّد حسين طباطبايى در اين باره مى گويد :
تاريخ يهود مى گويد كه عمر نوع بشر ، به فراتر از قريب هفت هزار سال نمى رسد . اين مطلب ، چندان هم بى وجه نيست ؛ چرا كه اگر ما زن و مردى را در نظر بگيريم كه داراى عمر متوسّطى بوده اند و با مزاج معتدل زيسته اند و در وضعيت ميانگينى از امنيت و فراوانى و رفاه و ساير عوامل و شرايط تأثيرگذار در زندگى قرار داشته اند ، آن گاه در نظر بگيريم كه آن دو با هم ازدواج كرده و در وضعيت متوسّط و متناسب ، توليد نسل كرده اند و دقيقا همين فرض را درباره فرزندانشان (چه چه