217
دنيا و آخرت از نگاه قرآن و حديث جلد دوّم

۱۱۶۴.ربيع الأبرار:نوح عليه السلام هزار و چهارصد سال در سياه چادرى زندگى كرد و هر وقت به او گفته شد: «اى پيامبر خدا! كاش خانه اى گِلى بسازى و در آن به سر برى» ، مى گفت: من فردا مى ميرم و اين سياه چادر را ترك مى كنم . و همچنان در آن خيمه بود تا از دنيا رفت.

۱۱۶۵.امام على عليه السلام ـ در يكى از خطبه هايش ـ :[زندگى] پيامبر خدا، خود ، براى تو الگويى بسنده است، و دليلى براى تو بر نكوهيدگى و عيبناكى دنيا، و انبوهىِ ننگ ها و بدى هاى آن؛ چرا كه دنيا از ايشان گرفته شد و براى ديگران فراهم گشت، از شير [ مادر ] دنيا باز گرفته شد و از زرق و برق آن ، دور نگه داشته شد.
و اگر بخواهى، به عنوان دومين الگو ، از موسى كليم اللّه ـ كه درود و سلام خدا بر او باد ـ ياد مى كنم كه گفت : «پروردگارا! من به خيرى كه برايم فرو مى فرستى ، نيازمندم» . به خدا سوگند ، او از خداوند ، جز نانى براى خوردن چيزى نخواست؛ چرا كه [ پيوسته ] از رستنى هاى زمين مى خورد ، به طورى كه از شدّت لاغرى و آب شدن گوشت بدنش، سبزى علف ها از زير پوست شكمش نمايان بود.
و اگر بخواهى ، به عنوان سومين الگو ، از داوود ـ كه درود و سلام خدا بر او باد ـ آن صاحب مزامير و قارى اهل بهشت ، ياد مى كنم كه با دست خود ، از ليف خرما زنبيل مى بافت و به يارانش مى گفت: «كدام يك از شما اين را برايم مى فروشد؟» و از پول آنها نان جو مى خريد و مى خورد.
و اگر بخواهى ، از عيسى بن مريم عليه السلام برايت مى گويم كه سنگ را بالش خود مى كرد و جامه درشت مى پوشيد، و خوراك خشك مى خورد، و خورش وى گرسنگى بود، و چراغش در شب ، ماه، و پناهگاهش در زمستان ، شرق و غرب عالم، و ميوه و سبزيجاتش ، علف هايى كه زمين براى چارپايان مى روياند . نه همسرى داشت كه مايه گرفتارى او شود، نه فرزندى كه غمش را بخورد، نه ثروتى كه او را مشغول خود سازد ، و نه طمعى كه موجب خوارى او گردد . مَركبش دو پاى او بود و خدمتكارش ، دو دست او.
پس، به پيامبرت ـ كه از همه پاك تر و وارسته تر است ـ تأسّى بجوى كه در او الگويى است براى هر كه در پى الگوست، و مايه شكيبايى براى هر كه خواهان
شكيبايى [ در برابر از دست دادن دنيا ] است. محبوب ترينِ بندگان در نزد خداوند ، كسى است كه به پيامبرش تأسّى بجويد و از او پيروى كند. او از دنيا چندان نخورْد كه دهان را پر كند ، و بدان چندان ننگريست كه [ حتّى [گوشه چشمى بدان افكند. پهلوهايش از همه لاغرتر و شكمش از همه تهى تر بود. دنيا به او پيشنهاد شد؛ امّا از پذيرفتنش سر باز زد و دانست كه خداى سبحان چيزى (علاقه مندى به دنيا) را دشمن مى دارد ، او هم آن را دشمن گرفت، و چيزى را خوار مى دارد ، او هم آن را خوار داشت، و چيزى را خُرد مى شمارد ، او هم آن را خُرد شمرد.
اگر در ما هيچ [عيبى] نبود ، جز همين كه آنچه را خدا و پيامبر او دشمن داشته اند ، دوست داشته باشيم و آنچه را خدا و پيامبرش خُرد شمرده اند ، بزرگ شماريم ، همين خود براى مخالفت ما با خدا و سرپيچى از فرمانش كافى بود.
او روى زمين [بدون فرش] غذا مى خورد، و چون بردگان مى نشست و با دست خود كفشش را مى دوخت، و با دست خود جامه اش را وصله مى زد، و بر الاغ برهنه سوار مى شد و يك نفر را هم در ترك خود مى نشاند. و [ آن گاه كه [پرده اى نگارين بر درِ اتاقش آويخته ديد ، به همسرش فرمود : «فلانى! اين را از برابر چشم من دور كن؛ زيرا هر گاه چشمم به آن مى افتد ، به ياد دنيا و زيورهاى آن مى افتم». ۱
آرى! او از صميم دل از دنيا روى برتافت، و ياد آن را در جان خويش ميراند، و دوست داشت كه زيب و زيور دنيا از برابر چشمش دور باشد تا از آن ، جامه اى زيبا تهيّه نكند، و دنيا را جاى ماندن نداند، و به اقامت در آن ، اميدوار نشود. پس، دنيا را از جان خويش به در كرد، و آن را از دلْ دور ساخت، و از چشمش پنهان داشت. آرى! اين چنين است كسى كه چيزى را دشمن مى دارد : از نگاه كردن به آن و از اين كه نام آن در حضور او برده شود ، نفرت دارد.
راه و رسم پيامبر خدا ، تو را به بدى ها و عيب هاى دنيا رهنمون مى شود؛ چون او و نزديكانش در دنيا هميشه گرسنه بودند، و با وجود آن منزلت بزرگى كه [ نزد خداوند ] داشت ، زيورهاى دنيا از او دور داشته شدند. پس، هر بيننده اى بايد با خِرَد خويش بنگرد و ببيند كه: آيا خداوند با اين كار ، محمّد را تكريم كرده است ، يا خوارش داشته است؟ اگر بگويد: خوارش داشته، به خداى بزرگ ، سوگند كه دروغ
و بهتانى بزرگ بسته است، و اگر بگويد: او را تكريم كرده است، پس بداند كه خداوند ، ديگران را خوار داشته است؛ چرا كه دنيايى را كه از نزديك ترينِ كسان خود گرفته، براى آنان گسترده است.
پس، آن كه در پى الگوست ، از پيامبر خويش الگو بگيرد و پيروى او نمايد و هر جا كه او در آمده است ، در آيد ، و گرنه از تباه شدن ، ايمن نخواهد بود؛ چرا كه خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را نشانه قيامت ، و نويد دهنده بهشت ، و بيم دهنده از كيفر قرار داد . او با شكم گرسنه از دنيا رفت، و با سلامت به آخرت در آمد. سنگى بر سنگ ننهاد ، تا آن كه از دنيا رفت، و دعوتگر پروردگارش را اجابت كرد. پس، خداوند چه منّت بزرگى بر ما نهاده كه نعمت وجود او را به ما ارزانى داشت . پيشروى است كه ما پيروى اش مى كنيم، و پيشوايى است كه گام در جاى گام او مى نهيم.
به خدا سوگند ، من اين جامه پشمين خويش را چندان پينه كرده ام كه از پينه دوزش خجالت مى كشم. يكى به من گفت: نمى خواهى اين را به دور بيندازى؟ گفتم: از من دور شو كه در بامدادان ، مردم ، شبروان را مى ستايند.

1.ر.ك : ص ۲۲۵ ح ۱۱۷۱ .


دنيا و آخرت از نگاه قرآن و حديث جلد دوّم
216

۱۱۶۴.ربيع الأبرار :كانَ نوحٌ عليه السلام في بَيتٍ مِن شَعرٍ ألفا وأربَعَمِئَةِ سَنَةٍ ، فَكُلَّما قيلَ لَهُ : يا رَسولَ اللّهِ ، لَوِ اتَّخَذتَ بَيتا مِن طينٍ تَأوي إلَيهِ! قالَ : أنَا مَيِّتٌ غَدا فَتارِكُهُ . فَلَم يَزَل فيهِ حَتّى فارَقَ الدُّنيا . ۱

۱۱۶۵.الإمام عليّ عليه السلام ـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ :ولَقَد كانَ في رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله كافٍ لَكَ فِي الاُسوَةِ ، ودَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنيا وعَيبِها ، وكَثرَةِ مَخازيها ومَساويها ، إذ قُبِضَت عَنهُ أطرافُها ، ووُطِّئَت لِغَيرِهِ أكنافُها ۲ ، وفُطِمَ عَن رَضاعِها ، وزُوِيَ عَن زَخارِفِها .
وإن شِئتَ ثَنَّيتُ بِموسى كَليمِ اللّه ـ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وسَلَّمَ ـ إذ يَقولُ : «رَبِّ إِنِّى لِمَا أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» ۳ ، وَاللّهِ ما سَأَلَهُ إلاّ خُبزا يَأكُلُهُ ؛ لاِءَنَّهُ كانَ يَأكُلُ بَقلَةَ الأَرضِ . ولَقَد كانَت خُضرَةُ البَقلِ تُرى من شَفيفِ صِفاقِ بَطنِهِ ؛ لِهُزالِهِ وتَشَذُّبِ لَحمِهِ .
وإن شِئتَ ثَلَّثتُ بِداوود ـ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وسَلَّمَ ـ صاحِبِ المَزاميرِ وقارِىَء أهلِ الجَنَّةِ ، فَلَقَد كانَ يَعمَلُ سَفائِفَ الخوصِ بِيَدِهِ ، ويَقولُ لِجُلَسائِهِ : أيُّكُم يَكفيني بَيعَها؟ ويَأكُلُ قُرصَ الشَّعيرِ مِن ثَمَنِها .
وإن شِئتَ قُلتُ في عيسَى بنِ مَريَمَ عليه السلام ، فَلَقَد كانَ يَتَوَسَّدُ الحَجَرَ ويَلبَسُ الخَشِنَ ويَأكُلُ الجَشِبَ . وكانَ إدامُهُ الجوعَ ، وسِراجُهُ بِاللَّيلِ القَمَرَ ، وظِلالُهُ فِي الشِّتاءِ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها ، وفاكِهَتُهُ ورَيحانُهُ ما تُنبِتُ الأَرضُ لِلبَهائِمِ . ولَم تَكُن لَهُ زَوجَةٌ تَفتِنُهُ ، ولا وَلَدٌ يَحزُنُهُ ، ولا مالٌ يَلفِتُهُ ، ولا طَمَعٌ يُذِلُّهُ . دابَّتُهُ رِجلاهُ ، وخادِمُهُ يَداهُ .
فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الأَطيَبِ الأَطهَرِ صلى الله عليه و آله ، فَإِنَّ فيهِ اُسوَةً لِمَن تَأَسّى ، وعَزاءً لِمَن تَعَزّى . وأحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ المُتَأَسّي بِنَبِيِّهِ وَالمُقتَصُّ لاِءَثَرِهِ ، قَضَمَ الدُّنيا قَضما ، ولَم يُعِرها طَرفا ، أهضَمُ أهلِ الدُّنيا كَشحا ۴ ، وأخمَصُهُم ۵ مِنَ الدُّنيا بَطنا ، عُرِضَت عَلَيهِ الدُّنيا فَأَبى أن يَقبَلَها ، وعَلِمَ أنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أبغَضَ شَيئا فَأَبغَضَهُ ، وحَقَّرَ شَيئا فَحَقَّرَهُ ، وصَغَّرَ شَيئا فَصَغَّرَهُ .
ولَو لَم يَكُن فينا إلاّ حُبُّنا ما أبغَضَ اللّهُ ورَسولُهُ وتَعظيمُنا ما صَغَّرَ اللّهُ ورَسولُهُ ، لَكَفى بِهِ شِقاقا لِلّهِ ومُحادَّةً عَن أمرِ اللّهِ .
ولَقَد كانَ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ عَلَى الأَرضِ ، ويَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ ، ويَخصِفُ بِيَدِهِ نَعلَهُ ، ويَرقَعُ بِيَدِهِ ثَوبَهُ ، ويَركَبُ الحِمارَ العارِيَ ويُردِفُ خَلفَهُ ، ويَكونُ السِّترُ عَلى بابِ بَيتِهِ فَتَكونُ فيهِ التَّصاويرُ فَيَقولُ : يا فُلانَةُ ـ لاِءِحدى أزواجِهِ ـ غَيِّبيهِ عَنّي ، فَإِنّي إذا نَظَرتُ إلَيهِ ذَكَرتُ الدُّنيا وزَخارِفَها .
فَأَعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ ، وأماتَ ذِكرَها مِن نَفسِهِ ، وأحَبَّ أن تَغيبَ زينَتُها عَن عَينِهِ ، لِكَيلا يَتَّخِذَ مِنها رِياشا ، ولا يَعتَقِدَها قَرارا ، ولا يَرجُوَ فيها مُقاما ، فَأَخرَجَها مِنَ النَّفسِ ، وأشخَصَها عَنِ القَلبِ ، وغَيَّبَها عَنِ البَصَرِ . وكَذا مَن أبغَضَ شَيئا أبغَضَ أن يَنظُرَ إلَيهِ وأن يُذكَرَ عِندَهُ .
ولَقَد كانَ في رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله ما يَدُلُّكَ عَلى مَساوِىَء الدُّنيا وعُيوبِها ؛ إذ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتِهِ ، وزُوِيَت عَنهُ زَخارِفُها مَعَ عَظيمِ زُلفَتِهِ . فَليَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ : أكرَمَ اللّهُ مُحَمَّدا بِذلِكَ أم أهانَهُ؟ فَإِن قالَ: أهانَهُ ، فَقَد كَذَبَ ـ وَاللّهِ العَظيمِ ـ بِالإِفكِ العَظيمِ . وإن قالَ : أكرَمَهُ ، فَليَعلَم أنَّ اللّهَ قَد أهانَ غَيرَهُ حَيثُ بَسَطَ الدُّنيا
لَهُ ، وزَواها عَن أقرَبِ النّاسِ مِنهُ .
فَتَأَسّى مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ ، وَاقتَصَّ أثَرَهُ ، ووَلَجَ مَولِجَهُ ، وإلاّ فَلا يَأمَنِ الهَلَكَةَ ، فَإِنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَلَما لِلسّاعَةِ ، ومُبَشِّرا بِالجَنَّةِ ، ومُنذِرا بِالعُقوبَةِ ، خَرَجَ مِنَ الدُّنيا خَميصا ، ووَرَدَ الآخِرَةَ سَليما . لَم يَضَع حَجَرا عَلى حَجَرٍ حَتّى مَضى لِسَبيلِهِ ، وأجابَ داعِيَ رَبِّهِ . فَما أعظَمَ مِنَّةَ اللّهِ عِندَنا حينَ أنعَمَ عَلَينا بِهِ سَلَفا نَتَّبِعُهُ ، وقائِدا نَطَأُ عَقِبَهُ .
وَاللّهِ لَقَد رَقَعتُ مِدرَعَتي هذِهِ حَتَّى استَحيَيتُ مِن راقِعِها ، ولَقَد قالَ لي قائِلٌ : ألا تَنبِذُها؟فَقُلتُ : اُغرُب عَنّي ، فَعِندَ الصَّباحِ يَحمَدُ القَومُ السُّرى ۶ . ۷

1.ربيع الأبرار : ج ۱ ص ۳۳۷ .

2.الكَنَفُ : الجانب (الصحاح : ج ۴ ص ۱۴۲۴ «كنف») .

3.القصص : ۲۴ .

4.الكَشْح : الخَصْر . وأهضَمُ الكَشْحَين : أي دقيق الخَصْرَين (النهاية : ج ۴ ص ۱۷۵ «كشح») .

5.الخَمصُ : الجوع ، ورجلٌ خُمصان وخَميص : إذا كان ضامر البطن (النهاية : ج ۲ ص ۸۰ «خمص») .

6.«عند الصَّباح يَحمَدُ القومُ السُّرى» : هو مَثَلٌ يُضرب لما يُنال بالمشَقَّة ، ويُوصَل إليه بالتَّعَب (جمهرة الأمثال : ج ۲ ص ۳۸ الرقم ۱۲۹۳) .

7.نهج البلاغة : الخطبة ۱۶۰ ، بحار الأنوار : ج ۱۶ ص ۲۸۴ ح ۱۳۶ وليس فيه ذيله من «واللّه لقد رقعت مدرعتي . . .» .

  • نام منبع :
    دنيا و آخرت از نگاه قرآن و حديث جلد دوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏شهرى، با همكارى: سیّد رسول موسوى، ترجمه: حمیدرضا شیخى
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 3547
صفحه از 436
پرینت  ارسال به