دوره طولانیمدت (بیش از یک سال) بیکار بودند به سطح بهباشی سابق بازنگشتند.
به علاوه، به گفته گیلبرت (۲۰۰۷) آدمی شادکامی را به طور مصنوعی میسازد. شادکامی طبیعی را زمانی احساس میکنیم که آن آنچه را میخواهیم به دست آورده باشیم. اما، شادکامی را زمانی میسازیم که به آنچه میخواهیم دست نیافته باشیم. گیلبرت میگوید شادکامی ساختگی۱ دقیقاً به اندازه آن نوع دیگر شادکامی، واقعی و سودمند است، و این باور که احساس شادکامی ساختگی نوع نامرغوب شادکامی است نادرست است. گفته شده است دلیل اینکه چرا ما این توانایی تکاملی را برای ساختن شادکامی داریم این باور است که ما نیازمند ناامید نشدن برای رسیدن به آنچه میخواهیم هستیم، و اگر میدانستیم که در صورت دستنیافتن نیز به اندازه رسیدن به هدفمان شاد بودیم، تلاشی نمیکردیم.
نظریههای ناهمخوانی
«تناقض امریکایی»۲ (مایرز، ۲۰۰۰) به این پدیده اشاره میکند که بهرغم افزایش ثروت جهان طی ۵۰ سال گذشته، سطح شادکامی تغییر نکرده است. چندین تبیین برای این پدیده وجود دارد. «الگوی معیارهای نسبی»۳ نخستین آنهاست، که نسبتاً از آن خوب حمایت شده است. بهباشی درونی اصولا تابع فرایندهای مقایسه است (مانند مقایسه اجتماعی، مقایسه با گذشته خود، مقایسه با معیارهای درونی شده).
ما هنگام تعامل با دیگران ناگزیر در بسیاری از ترازها خودمان را با آنها مقایسه میکنیم. به این کار مقایسه اجتماعی۴ گویند. ما میتوانیم موقعیت، جذابیت و ثروت خودمان را با دیگران به صورت صعودی۵ یا نزولی۶ مقایسه کنیم. در نهایت، ما غالباً در جست و جوی تعامل با افرادی هستیم که موجب میشوند احساس خوبی درباره خودمان داشته باشیم و نه افرادی که موجب میشوند نسبت به خودمان احساس بدی پیدا کنیم. بنابراین، «کیف طرح جدید» ما فقط تا زمانی که یک کیف بزرگتر، گرانتر و مناسبتر را در دست یک دوست ندیدهایم عالی خواهد بود. اگر ما یک کیف ارزانتر را در دست یک دوست ببینیم احساس بهتری درباره جایگاهمان و خودمان پیدا میکنیم.
شخصیت ما بر اینکه ما کدامیک از مقایسه اجتماعی نزولی یا صعودی را استفاده کنیم و بر چگونگی استفاده ما از آن تاثیر میگذارد. بیماران سرطانی که کیت۷ با آنها کار کرده بود از هر دو استفاده میکردند،