میدانی، در برابر محیطهای آزمایشگاهی کنترلشده، همواره وجود نتایج بهتری را برای استفاده از رواندرمانی نشان میدهند. وانگهی، هنگامی که محققان میکوشند عناصر موثرتر را جدا کنند، بهنظر میرسد که هیچ تفاوت شگرفی میان تکنیکهای مختلف درمانی وجود ندارد و تفاوت تأثیر آنها چندان نیست. همچنین، همانند همه جریانهای دیگر روانشناسی، ما مجبور به بحث درباره تأثیر دارونما [پلاسیبو]۱ هستیم (گُلدایکِر،۲ ۲۰۰۹)، که به طور متوسط ۵۰% از مراجعین تأثیران مثبتی را به هنگام دریافت داروها/درمانهای پلاسیبو نشان میدهند (سلیگمن، ۲۰۰۲).
درمانها
آیا همه درمانها کارکرد مشابه و یکسانی دارند؟
اگر پاسخ منفی است، کدامیک نتایج بهتری را نسبت به بقیه نشان میدهند؟ در سال ۲۰۰۲،
لمبرت و بارلی فصل بحثآفرینی پیرامون نتایج رابطه درمانی و پیامدهای مثبت رواندرمانی
نوشتند و چاپ کردند. آنها پس از مرور نوشتجات رواندرمانی چنین نتیجه گرفتند که
تنها ۱۵% از موفقیت درمان را میتوان
به تکنیک درمانی (روشِ بهکار گرفتهشده)
نسبت داد. مابقی به: انتظارِ مُراجع (۱۵%)،
عوامل عمومی (مانند: همدلی، رازداری صمیمانه) (۳۰%)،
و تغییر بروندرمانی (۴۰%) نسبت داده شد. وامپُلد (۲۰۰۵)
بررسی مشابهی از مداخلات رواندرمانی کنترلشده آزمایشگاهی انجام داد و شواهدی
در حمایت از یافتههای لمبرت و بارلی یافت. نتایج او نشان داد که این خودِ رواندرمانگران
[و توانمندی آنها] بود که بزرگترین پیشبینیکننده موفقیت درمان بود؛ در حالیکه
تکنیک درمانی تنها تأثیر اندکی بر نتیجه نهایی داشت.
اصل مقالهها را بنگرید در: لَمبِرت و بارلی، ۲۰۰۱،
۲۰۰۲؛ وامپُلد، ۲۰۰۵.
سلیگمن بر این باور است که درمان به طور کلی۳ مفید است. از نظر او درمان را میتوان آن به دو بخشِ تاکتیکها و استراتژیهای عمیق۴ تجزیه کرد، و بهکارگیری این دو میتواند دلیل پیامدهای سودمند رواندرمانی باشد. تاکتیکهایی که همه درمانهای خوب باید دربرداشته باشند عبارتند از: توجه، مظهر