قرار گرفتند، مسأله
بعدی را انتخاب کردند که برای یادگیری بیشتر طراحیشده بود، و هنگامی که از ایشان
خواسته شد که به دیگران نحوه کارشان را بگویند، تنها ۱.۳%
دروغ گفتند.
نتایج جالب هنگامی به دست آمد که محققان نمرات واقعی هر
گروه را بررسی کردند. به یاد آرید که چرا گفتیم مجموعه اول آسان بود. بیشتریها
در آن خوب عمل کردند (همه در خط پایه برابر بودند). البته از آنجا که مرحله دوم اندکی از سطح دانشآموزان بالاتر بود،
همه در آن بد عمل کردند. با اینهمه، در مرحله سوم مسایل طرح شده دوباره بر
اساس سطح مرحله اول (آسان) تنظیم شدند. به لحاظ نظری آنها باید بهتر عمل میکردند.
اما چنین نشد. گروه تحسین شده بهخاطر فرآیندِ کار نسبت به گروهِ تحسین هوش به
نحو معناداری در مسایل آسان مجموعه سوم بهتر عمل کرد.
مقاله اصلی را بنگرید در: مولر
و دوئک (۱۹۹۸)
نتیجهای برای بحث قالبهای ذهنی
دوئِک و همکاران (بِمپیچَت،۱ ۱۹۸۳؛ دوئِک و دیگران، ۱۹۹۵) بر این باورند که ما بهعنوان والدین، معلم، یا در نقش هر صاحب اثری در زندگی کودک، باید روی پیامهایی که میفرستیم حساس باشیم، و به جای نتیجه پایانی، راهبردها، تلاش و فرآیند کاری کودک را تحسین کنیم. ما همچنین میتوانیم تلاش خود را برای داشتن قالبهای ذهنی پویا به کار گیریم، و با نشان دادن اینکه آدم ایستایی نیستیم و بلکه پویا و پیشروندهایم، میتوانیم الگوی نقشی برای دیگران باشیم.
تغییر مثبت
پس از آنکه روی ادراک تواناییها کار کردیم، حالا این پرسش پیش میآید که افراد واقعاً چگونه تغییر میکنند، و آیا آنها میتوانند تغییرِ طولانی مدت بکنند؟ همه آنهایی که تصمیم به تغییر سبک زندگی گرفتهاند (معمولاً حوالی سال نو این تصمیمها زیاد گرفته میشود)، میدانند که حفظ آن تغییر چقدر سخت است.
نخستین پرسشی که باید از خودمان بپرسیم آن است که آیا ما واقعاً آماده تغییر هستیم یا نه؟ جیمز