به جزء مثبتِ مهمی در زندگی روزمرهشان تبدیل شدهاند. رفاقت و صمیمیت در میان بازماندگان از آسیب امری رایج است. جنبه منفی این امر آن است که بسیاری از بازماندگان آسیب گزارش میکنند که برخی دوستانشان در طی گرفتاری و بدبختی آنها ناپدید میشوند و پشتیبان آنها نیستند. گرچه این مسأله در آن هنگام دردآور است، اما افراد گزارش میکنند که رخداد در کل به نفع آنها است، زیرا به آنان اجازه میدهد که دوستان راستینشان را بشناسند و زمان را (که گوهری بینهایت گرانبهاست) تنها با آنانی سپری کنند که ارزشش را دارند.
سومین حوزه، دربردارنده درک ارزش زندگی (یا افزایش بیداری و آگاهی وجودی)۱ است. همانگونه که انتظار میرود، فلسفه زندگی بسیاری از افراد دستخوش تغییر میشود. هنگامی که یک آسیب، شکنندگی و آسیبپذیری ما را جلوی چشممان میآورد و به ما میفهماند که شکستناپذیر نیستیم، آنگاه است که شروع به تأمل در مسایل ژرفتری چون میرندگی، معنویت، معنا و هدف زندگی، و چیزهایی مانند آنها میکنیم. بسیاری از بازماندگان گزارش میدهند که آسیب و فاجعه چشمشان را به حقایق هستی باز کرد، بینشی روشن به آنان داد و موجب درک اهمیت زندگی شد، و فرصتی برایشان فراهم ساخت که اولویتهایشان را تغییر دهند، تصمیم بگیرند که با که و چگونه ایامشان را بگذرانند، اهمیت طبیعت، سلامتی، و اهمیت (یا بیاهمتی) ظاهر بدنی، امور مادی و کالاهای مالی را دریابند.
قلمرو چهارم، یعنی امکانهای تازه، دربردارنده تمایل افراد برای تغییر اهداف زندگیشان، نامنویسی در دورههای آموزشی برای یادگیری موضوعی جدید، و دستیابی به مدرک یا مهارتی تازه است. رویهمرفته، آنها به شدت بر زندگی در «اینجا و اکنون»، و درکی تازه از ارزش زندگی و زمان محدود متعلق به آنها در اینجا، یعنی روزی زمین، تمرکز میکنند.
حوزه پنجم، تحول معنوی در آنجایی است که افراد تصمیم به بازگشت به ایمان پیشین یا دین و مذهبی دیگر میگیرند. آنها رفتهرفته شروع به مشارکت فعالانه (حضور در مکانهای مذهبی، نماز و نیایش) میکنند، و باورشان به وجودی متعالی و شکرگزاری به درگاه او نیرومندتر میشود.