دارند، کمتر پیش میآید که نشان دهند چیزی در زندگی وجود دارد که به ویژه برای آنها با ارزش، مهم و معنادار باشد.
حال، پرسش آن است که چگونه برای یک نفر احساس انسجام پیدا میشود؟ محققان بر آنند که احساس انسجام معمولاً حولوحوش سی سالگی پدید میآید. هرچه تجربههای شخص بیشتر دارای ویژگیهای انسجام، مشارکت در پیدایش نتیجه، و توازن محرکها (به جای گرانباری نامتوازن آنها) باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که این شخص جهان را منسجم و سامانمند بداند. آنتونوفسکی معتقد است مادامیکه «تغییرات بنیادی و پایداری در وضعیت زندگی شخص رخ ندهد، احساس انسجام نسبتاً ثابت باقی میماند» (آنتونوفسکی و سِیجی، ۲۰۰۱). با آنکه برخی پژوهشها ظاهراً موید این باور هستند، اما یک مطالعه گسترده نشان داد که احساس انسجام بهطرز معناداری در گروهی که دارای سن و سال پایینتری بودند کمتر بود و با افزایش سن، احساس انسجام نیز افزایش مییافت.
احساس انسجام را میتوان در قالب یک ویژگی شخصیتی یا یک سبک مقابله و سازواری۱ نیز ادراک نمود (آنتونوفسکی و سیجی، ۲۰۰۱). احساس انسجام، مفهومی غنی و دربردارنده عناصر خودکارآمدی، سخترویی۲ و منبع کنترل درونی است (لینلی، ۲۰۰۳).
با اینحال، احساس انسجام عموماً معنادارتر از ساختارهای یادشده در بالا است (آنتونوفسکی، ۱۹۹۳). حمایتهای تجربی و نظری محکمی برای این باور وجود دارد که احساس انسجام را ساختاری یکپارچه و بههمپیوسته بدانیم (آنتونوفسکی، ۱۹۸۷، ۱۹۹۳).
احساس انسجام پیوستگی زیاد با بهباشی و رضایت از زندگی دارد، که آن نیز بهنوبه خود احساس خستگی و تنهایی را کاهش میدهد. برخی محققان همبستگی منفی معناداری را با اضطراب و افسردگی یافتهاند. همچنین احساس انسجامِ نیرومند سپری در برابر افسردگی است، و افکار خودکشی بیماران افسرده را پیشبینی میکند، و پیشبینیکننده مرگومیر کمتری (۳۰%) نسبت به همه علتهای دیگر است (آنتونوفسکی، ۱۹۹۳).
وانگهی، احساس انسجامِ کمتر نشانگان بیماری ماهیچهای اسکلتی۳ (گردن، کتف، و پایینِ کمر) را در زندگی پیشِ رو پیشبینی میکند و پیشبینیکننده پاسخ به برنامههای مدیریت درد برای کسانی است که از دردهای مزمن رنج میبرند. احساس انسجام با سطح درد در بیماران سرطانی مرتبط است. در