خودکارآمدی مبنای انگیزش، بهباشی و پیشرفت شخصی را فراهم میکنند. زیرا تا زمانی که افراد باور نداشته باشند که اعمالشان میتواند پیامدهایی مطلوب به باور آورد، انگیزه چندانی برای انجام دادن عمل یا پایداری در هنگام مواجهه با مشکلات نخواهند داشت.
سطح انگیزش، حالتهای عاطفی و اعمال مردم بیش از آنکه بر واقعیت عینی مبتنی باشد، بر باورهای افراد استوار است. به همین دلیل، باورهای فرد درباره توانایی خود، غالباً بهتر از ظرفیت واقعی آنها برای پیشرفت، میتواند رفتارها و دستاوردهای فرد را پیشبینی کند. افرادی که خودشان را بسیار کارآمد میدانند در مقایسه با افرادی که خودشان را ناکارآمد تلقی میکنند، اعمال، افکار و احساسات متفاوتی دارند. آنها آینده خودشان را میسازند، نه اینکه صرفاً آن را پیشگویی کنند.
شایان ذکر است که خودکارآمدی یک مهارت ادراکشده نیست؛ بلکه عبارت است از آنچه افراد باور دارند که در شرایط ویژه میتوانند با مهارتهای خود انجام بدهند. باورهای خودکارآمدی نه پیشبینیهای رفتاری هستند (آنچه میتوانم انجام دهم نه آنچه انجام خواهم داد) و نه اسنادهای علّی. به علاوه، خودکارآمدی همان خودانگاره یا عزت نفس نیست، اگرچه میتواند در آن نقش داشته باشد. خودکارآمدی یک انگیزه، کشاننده، یا نیاز به کنترل نیست. باورهای خودکارآمدی انتظارات درباره پیامد نیست بلکه این باور است که من میتوانم رفتاری انجام دهم که تولید پیامد کند. دست آخر اینکه خودکارآمدی یک صفت شخصیتی نیست؛ خودکارآمدی وابسته به دامنه و موقعیت است.
خب، منشاء خودکارآمدی چیست؟ فرض بندورا (۱۹۷۷، ۱۹۸۶، ۱۹۹۷) این است که خودکارآمدی از تجربههای تسلط / عملکرد و تلاشهای بیواسطه خودمان برای کنترل برمیخیزد (قویترین منبع). خودکارآمدی همچنین میتواند از راه تجربههای جانشینی به دست آید، مشاهده دستاوردها و رفتارهای یک فرد دیگر. هرچقدر با الگو بیشتر همسانسازی کنید، تاثیر بیشتری بر خودکارآمدی خواهد گذاشت. ما همچنین میتوانیم خودکارآمدی را با اقناع کلامی۱ پرورش دهیم، که عبارت است از: تشویق از سوی منابع بیرونی که بناست موجب افزایش خودکارآمدی شوند. مدوکس (۲۰۰۲) میگوید: ما میتوانیم خودکارآمدی را با تجربههای خیالی۲ بپرورانیم، که عبارت است از: تجسم اینکه خودمان یا دیگران در موقعیتهای فرضی به صورت کارآمد رفتار میکنیم.