تاریخچه خوشبینی
خوشبینی به عنوان یک «سازه جذب کننده»۱ توصیف شده است (پیترسن، ۲۰۰۶: ۱۱۹)، چراکه همبستههای فراوانی همچون شادکامی، سلامت و پیشرفت دارد (کارور و شایر، ۲۰۰۹). اما خوشبینی دقیقاً چیست و آیا همیشه خوب است که «به قسمت روشن زندگی نگاه کنیم»؟
در اوایل دوران فلسفه و روانشناسی، خوشبینی را سادهلوحی یا انکار سطحی رنج میدانستند. کارورزان سلامت میپنداشتند که سلامت روانی مثبت یعنی نبود توهمات خوشبینانه سادهلوحانه (خوشبینی). تا حدی بر پایه همین منطق، متخصصان سلامت روانی، از دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰، غالباً سلامت روانی را به «واقعیتآزمایی» تعریف کردند بهگونهای که انتظارات فرد از آینده فقط انتظارات عادی است و بنابراین نگاهی درستتر و متوازنتر از جهان دارد (همان طور که در پیترسن، ۲۰۰۰ مرور شده است). اما، از آن زمان، پژوهشگران شواهد فزایندهای یافتهاند که نشان میدهد خوشبینی فقط شکلی از انکار نیست بلکه برای افراد تابآور و شادکام، مؤلفهای ضروری است.
البته، در روانشناسی هیچچیز روشن نیست، در نتیجه در روانشناسی مثبتنگر دو مکتب فکری اصلی درباره تعریف و مفهومسازی خوشبینی وجود دارد: خوشبینی سرشتی۲ و سبک تبیینی۳.
خوشبینی سرشتی (شایر و کارور، ۱۹۸۷) به عنوان یک صفت شخصیتی تعریف شده است که به انتظارات تعمیم یافته پیامد مربوط است. بنابراین، ویژگی خوش بینها این است که انتظار دارند که پیامدها احتمالاً مثبت باشند در حالیکه مشخصه بدبینها انتظار پیامدهای منفی برای آینده است.
فرض پژوهشگران پیشگام، شایر و کارور (۲۰۰۹)، این است که خوشبینی با الگوی خودنظم بخشی آنها رابطه تنگاتنگ دارد، الگویی که میگوید همه فعالیتهای انسان بر پایه هدفها استوار هستند. برای رسیدن به هدفهایمان باید به فعالیتها و رفتارهای خود نظم بدهیم. افرادی که خوشبیناند هنگامی که در کوشش برای رسیدن به این هدفها دشواریهایی را تجربه میکنند، تا رسیدن به هدفهایشان به راه خود ادامه خواهند داد و مقاومت خواهند کرد، در حالیکه افرادی که بدبیناند احتمال بیشتری دارد که تسلیم شوند (کارور و شایر، ۱۹۹۸).
مفهومهای انتظار۴ و اطمینان۵، دو جزء اصلی خوشبینی سرشتی هستند. انتظار مهمترین جزء است، چرا که پیوند مستقیمی با نظریههای انگیزشی ارزش انتظار۶ دارد. فرض این نظریهها این است که همه رفتارها نتیجه میل به دستیابی به ارزشها یا هدفهای فرد است. بنابراین، برای دستیابی به هدف، فرد باید ارزش و انگیزه داشته باشد تا بتواند مسیر را ادامه دهد (شایر و کارور، ۲۰۰۹).