ایجاد یک زندگی هدفمند و شناسایی دلایلی برای زندگی کردن میان استرس، مقابله و رفتار متمایل به خودکشی میانجیگری میکند (می ـ چوان۱ و دیگران، ۲۰۰۷). افرادی که افزایش میزان افسردگی، نومیدی و افکار متمایل خودکشی را گزارش میدهند احتمال بیشتری دارد که از راهبردهای مقابله هیجانمدار۲ استفاده کنند.
راهبردهای مقابله اجتنابی، زمانی که به شیوهای سالم استفاده شوند، میتوانند رویکردی مثبت به بهباشی باشند، چون میتوانند افکار منفی را به حوزههای دیگر زندگی برانند و در نتیجه دلیلی بالقوه برای زندگی پیدا کنند (می ـ چوان و دیگران، ۲۰۰۷).
نظریه خودتعیینگری (اس دی تی)
نظریه خود تعیینگری، همانند سلسله مراتب نیازهای مزلو، میگوید که سه نیاز بنیادین روانشناختی، کارکرد سازشی تکاملی دارند. خودمختاری که عبارت است از: گرایش به خودنظم بخشیدن رفتار در چهارچوب اختیار شخصی (و نه کنترل بیرونی). خودمختاری چنین نیز تعریف شده است: تمایل به ایستادگی در برابر اجبار، فشار و کنترل؛ نظم بخشیدن به رفتار خود در چهارچوب نیازهای خود فرد (و امکانات موقعیتی)، که نسبت به رفتاری که برآورنده تقاضاهای بیرونی است، به بقا بهتر کمک میکند. بنابراین، خودمختاری عبارت است از: اختیار و تمایل به گزینش آزادانه کنشها که با احساس یکپارچه از خود سازگار است؛ این احساس که فرد به میل خود مبادرت به رفتار کرده است، صرف نظر از اینکه این رفتار به دیگران وابسته است یا نه.
شایستگی۳ عبارت است از: علاقهمندی و پذیرا بودن برای پیگیری فرصتهای یادگیری / مهارت (افزایش کسب مهارتهای جدید). نیاز به شایستگی در نخستین بازیهای حرکتی، دستکاری اشیاء، و کاوش محیط نمایان میشود. شایستگی همچنین عبارت است از: تجربه رضایت از یادگیری به خاطر خود یادگیری ـ و تمایل به جست و جوی چالشها. این نیاز در پستانداران دیگر نیز تا اندازهای وجود دارد. پس، شایستگی عبارت است از: توانایی تأثیر گذاشتن بر محیط و به دست آوردن نتایج مطلوب.
ارتباط۴ عبارت است از: تمایل و احساس نیاز فرد به ارتباط و مراقبت با اعضای دیگر گروه (این گرایش انسجام گروهی و پشتیبانی متقابل را افزایش میدهد). این نیاز همانند «نیاز به تعلق» باومایستر۵