۳.آیا پس از رخدادهای مثبت یا منفی، ما همیشه به نقطه پایه شادکامی خود برمیگردیم؟
مقدمه
منتقدان گمراه روانشناسی مثبتنگر، غالباً آن را «شادکامیشناسی»۱ مینامند. همانطور که در پایان و در کل این کتاب خواهید دید، اینگونه نیست. روانشناسی مثبتنگر آشکارا اهمیت هیجانهای منفی را میپذیرد و در صدد انکار وجود آنها نیست. اما درست همانطور که جریان اصلی روانشناسی بیش از اندازه بر امور منفی متمرکز است، روانشناسی مثبتنگر نیز باید مراقب خطر احتمالی قطبیشدن باشد. با این تفاصیل، بیایید بپردازیم به شادکامی و آنچه روانشناسی مثبتنگر طی چند دهه گذشته درباره علل شادکامی کشف کرده است.
مفهوم «شادکامی»
انسانها از آغاز تمدن باستان دست به گریبان مشخص کردن تعریفی روشن و جامع از شادکامی بودهاند (برای نمونه ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، کتاب ۱، فصل ۴ را ببینید). اگرچه، هنوز بر سر تعریف «بهباشی» اجماعی صورت نگرفته (اسنایدر و لوپز، ۲۰۰۷)، در تمام نوشتهها چندین واژه مترادف برای توصیف آن آمده است، مانند شادکامی، خودشکوفایی، خشنودی، سازگاری۲، رفاه اقتصادی، کیفیت زندگی و بهباشی. اما شادکامی دقیقاً چیست و آیا واقعاً روانشناسی مثبتنگر به دنبال شادکامی است؟
در اینباره بیاندیشید که... شادکامی را چگونه تعریف میکنید؟ از نظر شما
شادکامی چیست؟ چگونه متوجه میشوید که به آن دست یافتهاید؟ یا آن را از دست
دادهاید؟