81
روابط اجتماعی از نگاه قرآن

رفتند. اگرچه این ماجرا افسانه است، تأثير نرمی و مدارا در موفقيت را به‌خوبی نشان می‏دهد. مثالی دیگر نيز در اين زمينه داريم.

شتر رمیده

تصور کنيد فردی مرکبش رميده و پا به فرار گذاشته است. مردم برای کمک به اين شخص، همه با هياهو و غوغا در پی آن مرکب می‏دوند تا به خيال خود، او را بگیرند و برای صاحبش بياورند. روشن است که حرکت چند نفر و هجوم آن‌ها به حيوان فراری، او را بيشتر گريزپا می‏کند و موجب رميدگی بيشتر او می‏شود و روشن‏تر آنکه هيچ‌گاه انسان به مرکبی که از وحشت و بيم از چيزی رميده و اکنون وحشت و هراسش بيشتر شده است، نمی‏رسد و بيهوده می‏دود. حتی شايد مرکب چنان بدود که ديگر دست کسی به او نرسد. در اين فضا، صاحب مرکب فرياد می‏زند که کسی به ميان نيايد که من خود می‏دانم چگونه مرکب فراری‏ام را بازگردانم. او همه را عقب می‏زند و سعی می‏کند فريادها و هياهوی آن‌ها را بخواباند تا ترس و وحشت مرکب کم شود و آنگاه دسته‌ای علف خوشمزه به دست می‏گيرد و نرم‌نرم با سخن آرام، به سوی حيوان می‏رود و کم‌کم او را آرام می‏کند.

نرمی و مدارا همه جا به کار می‏آيد و با چيزی همراه نمی‏شود، جز آنکه آن را زيبا می‏کند و می‏آرايد. بياييد همه با هم پا در راه پيامبر صلی الله علیه و آله بگذاريم و نرمی او را سرمشق خود کنيم و مانند موسی و هارون علیهما السلام، با دشمنان خود نيز نرم سخن بگوييم؛ چه رسد به دوستان و همسايگان و نزديکان. کافی است چند روز تجربه کنيم، آنگاه ديگر هيچ‌گاه نرمی و مدارا را کنار نخواهيم نهاد و هميشه دوستان صميمی را در کنار خود خواهيم داشت. به گفته صائب:

شد کُند از ملايمت من زبان خصمدندان مار را به نمد می‏توان کشيد


روابط اجتماعی از نگاه قرآن
80

خورشید و باد

خورشيد و باد با هم مسابقه گذاشتند تا پالتو و دیگر لباس‌های زمستانی و ضخیم مردی را از تنش درآورند. مرد در راهی از میانه بيابان می‏رفت و چون هوا هنوز کمی سرد بود، پالتويی به تن و شالي به گردن داشت. باد دورخيز کرد و به‌سرعت و شتاب، بر مرد وزيد. او دستان خود را به پالتو گرفت تا باد، آن‌ها را نبرد. باد که تحمل شکست را نداشت و غرور خود را جريحه‏دار می‏ديد، دوباره دورخيز کرد و اين بار با سرعتی بيشتر و با خشم و زوزه‌کنان به سوی مرد آمد. مرد که گرد و خاک جاده را از دورخيز باد می‏ديد، دکمه‏های پالتويش را بست و شال خود را نيز گره زد. باد هر چه تندتر و خشمناک‏تر وزيد، مرد لباس‌هايش را بيشتر گرد خود پيچيد. باد خسته و شکست‌خورده و نااميد از روش تند و خشن خود، گوشه‏ای نشست و آرام گرفت.

خورشيد به باد گفت: اکنون نوبت من است و بهتر است تماشا کنی تا روش مرا ياد بگيری. سپس اندکی از جای خود بالاتر رفت و از آن بالا به مرد لبخند زد. با لبخند او نور و گرما به زمين سرازير شد و مرد احساس کرد که می‏تواند پالتويش را باز کند و شالش را رها کند. خورشيد از موفقيت اوليه‏اش شاد و چهره‏اش گشاده‏تر شد و بالاتر رفت و اين کار، دوباره موجی از گرما روانه زمين کرد. مرد احساس کرد می‏تواند افزون بر پالتو، کلاه و لباس روی خود را نيز درآورد و به دست گيرد. آفتاب ديگر در پوست خود نمی‏گنجيد؛ بالا و بالاتر رفت و تقريباً به وسط آسمان رسيد. مرد کنار آب فرود آمد و بيشترِ لباس‏هايش را در کنار جوی آب نهاد و بر سرو صورتش آب پاشید. باد، خجل از تندی، و آفتابْ شاد از نرمی، به هم نگريستند و مرد را به حال خود نهادند و

  • نام منبع :
    روابط اجتماعی از نگاه قرآن
    سایر پدیدآورندگان :
    عبدالهادي مسعودي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 16917
صفحه از 228
پرینت  ارسال به