تا بدهکار و درمانده نشویم. ازاينرو فقط رهبری کسانی مقبول میشود و رابطه پيروی و فرمانبری با کسی ايجاد میشود که بتواند ما را از ميان سنگلاخهای جاهليت کهنه و نو، به دشت سرسبز سعادت برساند و خود راه را یافته و رفته باشد يا از طريقی ديگر، آن را بشناسد. اگر اين اصل منطقی، یعنی راهبلدبودن راهنما پذيرفته شود، آنگاه در اين دنيای خاکی، فقط بر رسولان پيامآور خداوند و اوصيا و اوليای راهشناس آنان و هر کسی که به آنان متصل باشد تطبيق میيابد. پس گروه دوم، اوصيای راهبلد و جانشينان عالِم و آگاه پيامبران الهی هستند.
۲. امامان:
يکی از اوصاف امامان:، هدايتکنندگانِ هدايتشونده، یعنی راهنمایانِ رهیافته است.۱ اين بدان معناست که آنان راه را يافتهاند و میتوانند راه را به ما نيز بشناسانند. شرط اول راهبری انسانها، شناخت راه است؛ اما اين شرط لازم است و با همه اهميت و لزومش، برای آنکه ما، سر به دامان اطاعت کسی بگذاريم، کافی نيست. آن سوی رابطه اجتماعیِ رهبری و اطاعت، بايد کسی قرار گيرد که بتواند ما را به راه فرا بخواند و راه را به ما بنماياند و همپای ما همه مراحل راه را بپيمايد و همه موانع مسير را بزدايد و دست ما را بگيرد، اما پای را نگيرد. چه زيبا امام علی علیه السلام خطاب به اهالی بصره میفرمايد: «إن أطعتموني فإني حاملكم إن شاء الله علی سبيل الجنة، وإن كان ذا مشقة شديدة ومذاقة مريرة؛۲ اگر اطاعتم كنيد،