دارد که يکی حلم و بردباری است و ديگری سکوت و خاموشی. او بايد
با همه علم و سکوت و هيبتش، چنان متواضع و افتاده باشد که فراگيران بتوانند به سوی او بيايند و در محضرش سخن بگويند و به گفتگو بپردازند، اگرچه فراگيران نيز از ستيزهجويی و کشمکش و مراء و خصومتورزی نهی شدهاند.
عالم بايد پاسخگوی پرسشهای فراوان فراگيران خود باشد، ولی متواضعانه در هر جا که علمی و پاسخی ندارد، با جرئت و شهامت تمام بگويد: «نمیدانم» و هنگام نادانی، توقف کند و از اعلام موضع و ردّ و انکار يا قبول و تأييد بپرهيزد و اين آيه شريفه را به ياد آورد که فرمود: (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ اُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا)۱«و چيزی را كه بدان علم نداری دنبال مكن؛ زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد».
عالم بايد به اين نکته توجه داشته باشد که اگر به عرضه سخنهايی بپردازد که در آنها دانشی بسامان ندارد، در ارائه آگاهیهای قبلی نيز متهم میشود، و اطلاعات ارائهشده قبلیاش با وجود درستی، از سوی فراگيران مورد شک قرار خواهد گرفت. او بايد بداند که اعتراف به جهل در آنچه نمیداند، نهايت خردمندی است و او را مقبولتر، و جاذبه ارتباط با او را بيشتر خواهد کرد؛ زیرا فراگيران با خود خواهند گفت: او که به اين آسانی، «نمیدانم» را بر زبان میآورد، پس آنچه را میگويد و ارائه میدهد، میداند؛ و اين به معنای اطمينان بيشتر به آگاهیهای ارائهشده استاد است.