کند؛ میتواند مستقیم و با بیان و قلم و گفته و نوشته باشد، و میتواند غیرمستقیم و در عمل و رفتار ما نهفته باشد. مهم این است که خيرخواهی بايد از دل و جان سرچشمه گيرد تا به دل و جان نفوذ کند. خيرخواهی ما برای فردی که آن سوی رابطه است، نبايد مداخله و فضولی به شمار آيد. خیرخواهی، با کنجکاویهای بچهگانه و ستیزهای کلامی میان دو همنشین یا دو خویشاوند تفاوت اساسی دارد. خیرخواهی با انتقادهای شوهر سختگیر یا مادرشوهر منتقد از عروس جوان و جدید خانه که بههرحال از محیطی متفاوت آمده است، تفاوت دارد. این عیبجوییهای جامه نصیحت پوشیده، از سر دوستی و دلسوزی نیست و سرچشمه آن برخی روحیههای ناسالم مانند حسادت است.
خیرخواهی نباید تحميق و تحقيری در پی يا در خود داشته باشد. نصیحتشونده نبايد چنين احساس کند که ما او را بهدقت زير نظر داشته و اکنون در نخستين گام خطايش، مچ او را گرفتهايم و در اولين لحظه بيرون لغزيدن از راه، به شماتتش پرداختهايم. او باید چنین احساس کند که دستش را گرفتهایم تا یاریاش کنیم، نه آنکه از حرکت بازش داشتهایم. در خیرخواهی، استقلال نسبی هر شخص بايد محفوظ بماند و نقش ما، نقش کمکی و ارائه رهنمود تلقی شود، نه مداخله، سرک کشیدن به زندگی و ورود به حريم و حيطه شخصی افراد. همچنين نبايد آنگونه اندرز دهيم يا به گونهای برای فرد خيرخواهی کنیم و راه و طريق ارائه دهيم که گويی آن شخص، خود توان شناسايی و کسب معرفت درباره مسائل خود و چگونگی حل آنها ندارد و بايد از نيروی بيرونی کمک بگيرد. اين، گونهای توهين به عقل و حسّ اعتماد به نفس اوست. اگر اندرز تا اين حد ناشيانه داده شود، آن سوی رابطه، آن را نه پند و