نقد و بررسی
۱. یکی از اشکالاتی که به این نطریه وارد شده، این است که شک زمانی میتواند واجب گردد که مقدور انسان باشد؛ در حالی که شک مقدور انسان نیست؛ زیرا از جمله کیفیات نفسانی است و کیف نفسانی در اختیار انسان نیست. بله، تحصیل شک و یا استمرار شک، برای انسان مقدور است؛ بدین صورت که فرد، طرفین قضیه را تصوّر نماید، ولی از تصوّر کردنِ نسبتِ میان آنها خودداری کند. در این صورت، شک برای وی حاصل میشود.۱
این اشکال مخدوش است؛ زیرا هرچند شکّ واقعی مقدور انسان نیست، امّا شکّ روشی و دستوری در اختیار انسان است، مانند آنچه دکارت در تأمّل اوّل از تأمّلاتش انجام داد.۲
در تبیین فرق ميان شکّ دستوری و شکّ واقعی بايد گفت: گاه انسان نمیتواند نسبت به طرفين گزاره دست به انتخاب بزند و هيچ گزينشی نيز ندارد، بلکه هر دو طرف برای وی محتمل است؛ ولی در شکّ دستوری لازم نيست انسان نسبت به طرفين قضيه دلبستگی و گزينش نداشته باشد، بلکه ممکن است در عين اینکه يکی از طرفين را نيز قبول دارد، خود را در مقام کسی قرار دهد که طرفين قضيه برای وی مساوی است و اکنون قصد دارد تا يکی را بر ديگری بر گزيند.
۲. اشکال دیگر این است که حتّی بر فرض که شک مقدور انسان باشد نیز بی تردید، شک نمیتواند مراد هیچ عاقلی باشد. به عبارت دیگر، بر فرضِ مقدور بودن، سوق دادن مکلّف به سمت تحصیل شک، امری بیهوده و لغو است. در این صورت، نمیتواند واجب باشد؛ زیرا فرض وجوب با لغویت منافات دارد.۳