رابطه دو سویه توجیه است. چنین نیست که فقط بخشی از باورها از باورهای دیگر کسب توجیه کنند و هیچ نقشی در توجیه سایر باورها نداشته باشند؛ بلکه به همان میزان که باوری از باورهای دیگر کسب توجیه میکند و اثر میپذیرد، به همان میزان نیز در موجّهسازی آنها اثر میگذارد. میتوان نظریه انسجامگرایی را به یک جدول تشبیه نمود که ردیف افقی و عمودی این جدول، در حلّ مسائل به یکدیگر کمک میکنند و نمیتوان یکی را از دیگری بینیاز دانست.۱
چنانکه در صفحات پیشین گذشت، ابهام در معنای انسجام و تعیین دایره گزارههایی که باید باوری خاص با آنها مسنجم و هماهنگ باشد، از مهمترین نقدهای وارد بر نظریه انسجامگرایی در باب توجیه است.۲
نظریههای برونگرایانه
با مطرح شدن برخی از اشکالات وارد بر نظریات درونگرایانه، برخی از متفکّران در عرصه معرفتشناسی، به این فکر افتادند که توجیه را به امری ورای باور مستند کنند. در این نظریات، باور از باور دیگر به نحو مبناگرایی و یا انسجامگرایی کسب توجیه نمیکند، بلکه باورها را میتوان با مؤلّفههای بیرون از باور موجّه ساخت. برونگرایان نیز خود طیفهای گوناگونی دارند که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
وثاقتگرایی
در وثاقتگرایی، بر لزوم تمسّک به یک فرآیند اطمینانبخش پافشاری