بدیهی ارائه شده است. برخی معتقدند نمونههای فراوانی را میتوان یافت که گزارههای بدیهی در کنار یکدیگر قرار گرفته و حدّ وسط نیز تکرار شده و از مجموع آنها قیاس تشکیل شده است.۱ نمونه آن در سطور بالا گذشت که علم به امتناع دور، از مجموع قضایای «دور مستلزم تناقض است» و «تناقض محال است» به دست میآید.
نظریه انسجامگرایی
موجّهسازی باور در نظریه مبناگرایی با تقسیم باور به پایه و غیر پایه، در واقع به دو اصل به صورت تلویحی اشاره دارد: اوّلاً، توجیه ساختار واحدی ندارد؛ زیرا برخی از باورها (باورهای غیر پایه) از باور دیگر (باور پایه) کسب توجیه میکنند و برخی دیگر (باور پایه)، با امور غیر باوری توجیه میشوند. ثانیاً، توجیه، مسیری یک طرفه است. همیشه باورهای غیر پایه از باورهای پایه کسب توجیه میکنند، نه بر عکس. این باورهای پایه هستند که همیشه پشتیبان باورهای غیر پایه هستند؛ ولی هیچگاه نمیتوان عکس این مطلب را تصوّر نمود. میتوان نظریه مبناگرایی را به اجزای ساختمان تشبیه نمود که همیشه پی و اساس آن، از اجزای روبنایی پشتیبانی میکند؛ ولی بنای ساختمان نمیتواند از پی پشتیبانی کند.
در مقابل این دیدگاه، نظریه انسجامگرایی است که سعی دارد روش کسب توجیه باورهای بشر را تبیین کند. نظریه انسجامگرایی با هر دو اصل مبناگرایی مخالفت میکند. در این نظریه، تقسیم باور به پایه و غیر پایه بیمعنا است و بدین ترتیب باید گفت: توجیه ساختار واحدی دارد؛ زیرا نحوه توجیه باورها در گرو هماهنگی یا ناهماهنگی با دیگر باورها است. هر باور در جای خود، از باورهای دیگر پشتیبانی میکند. همچنین در این نظریه، سعی بر نشان دادن