مشکل در انطباق رخ دهد. پس در این گونه از مفاهیم نیز مشکل وجود ندارد.
در معقولات ثانی فلسفی، موضوع و محمول دو وجود نیستند تا از تطابق و عدم تطابق آنها بحث شود؛ بلکه یک وجود است که حالات و عناوين مختلف دارد. مثلاً وقتی گفته میشود: «آتش علّت است»، آتش وجود خارجی دارد، ولی چنین نیست که وصف علّیت هم وجودی در خارج داشته باشد و بخواهیم این دو را به هم مرتبط کنیم؛ بلکه علّیت آتش، وصفی است که از برخی حالات آتش انتزاع شده است. در این صورت نیز مشکل تطابق و عدم تطابق رخ نخواهد داد.
پس مشکل تطابق و ناهمگونیِ طرفین نسبت، بیشتر در مفاهیم ماهوی رخ میدهد که یک طرف نسبت ذهنی است و طرف دیگر امر خارجی. این مشکل نیز با توضیح مذکور برطرف میشود.۱
نقد دوم: برخی در مقام نقد نظریه مطابقت، به طور غیر مستقیم و با نقد ملاک احراز صدق، پیش آمدهاند. آنها معتقدند در این نظریه، بر وجود واقعیت به عنوان امری مستقل از ذهن تأکید شده است. در این صورت، چگونه میتوان به این واقعیت خارجی دست یافت تا بتوان به مطابقت یا عدم مطابقت گزاره با آن واقعیت حکم کرد؟
به عبارت دیگر، زمانی میتوان به تطابق یا عدم تطابق گزاره با محکیّ خود حکم کرد، که بتوان به واقعیت دسترس داشت و چنين امری مستلزم دور يا تسلسل است؛ زیرا معرفت به جهان خارج، منوط به صدق گزاره است و صدق نیز منوط به مطابقت گزاره با واقعیت خارجی. درک مطابقت گزاره با واقع نيز نيازمند احاطه بر واقع و در نتيجه، شناخت واقع است. پس معرفت، منوط به معرفت میشود.