هر سه مؤلّفه باور و صدق و توجیه، وجود دارد؛ در حالی که معرفت شکل نگرفته است. این اشکال از جمله اشکالات گتیه بر تعریف مشهور از معرفت است.۱
۲. هر گزارهای، دستکم از دو جزء «موضوع» و «محمول» شکل گرفته و قضیه، ترکیبی از این دو است. بدیهی است که وقتی این دو جزء توان واقعنمایی نداشته باشند، ترکیب آنها نیز چنین توانی را نخواهد داشت. طبیعتاً باید درباره واقعنماییِ تصوّرات و حکایتگریِ آنها بحث شود و پس از فراغ از این بحث میتوان درباره تصدیقات و باورها، به ارزیابی پرداخت. پس انتظار واقعنمایی از قضیهای، بدون بحث و اثبات واقعنمایی مفردات آن، انتظاری بیهوده است. به همین دلیل، اختصاص معرفت، به «معرفت گزارهای» مناسب نیست.۲
۳. بنابر تعریف معرفت به «باور صادق موجّه»، علم حضوری داخل در معرفت نخواهد بود؛ زیرا اوّلاً، علم حضوری، باور نیست. ثانیاً، واقعیتی ورای آن نیست تا مطابقت و عدم مطابقت علم حضوری را با آن بسنجیم و در نتیجه، به صدق آن حکم کنیم. ثالثاً، علم حضوری، قابل توجیه برای غیر نیست.۳
البتّه، نقدهای دیگری نیز بر تعریف سنّتی معرفت وارد شده است؛ همچون خروج بدیهیاتِ اوّلیه از تعریف معرفت، خروج معرفت فطری از دایره معرفت، خروج حَدسیات از عرصه علم معرفتشناسی، خروج تصدیقات ظنّی از این تعریف و وضوح معنایی شناخت در مقایسه با باورِ صادق موجّه.۴
1.. چیشلم، نظریۀ شناخت: ص۲۵۵ ـ ۲۶۰؛ خسروپناه، «چیستی معرفت در معرفتشناسی معاصر» ص۵۹ ـ ۶۱؛ شمس، آشنایی با معرفتشناسی: ص۶۰ ـ ۶۳ .
2.. فیّاضی، درآمدی بر معرفتشناسی: ص۶۶؛ طالبی، «معرفت چیست؟» ص۶۸ ـ ۷۲.
3.. فیّاضی، درآمدی بر معرفتشناسی: ص۶۶؛ طالبی، «معرفت چیست؟» ص۶۸ ـ ۷۰؛ خسروپناه، «چیستی معرفت در معرفتشناسی معاصر» ص۵۷ ـ ۵۸.
4.. ر. ک: طالبی، «معرفت چیست؟» ص۷۰؛ خسروپناه، «چیستی معرفت در معرفتشناسی معاصر» ص۵۷؛ مصباح یزدی، میزگرد «حقیقت علم».