در بحث نخست، دو دیدگاه وجود دارد؛ ولی مشهور در معرفتشناسی این است که گواهی، منبع مستقلّ معرفت نیست، بلکه منبع ثانوی و منتقل کننده معرفت است. این اختلاف، در مورد منبع توجیه بودن گواهی یافت نمیشود و جملگی معترفاند که گواهی، منبع توجیه معرفت است. اگر کسی به گفته گواه اعتماد کند و از گفتار وی باور و معرفتی در درون او شکل بگیرد و این باور را صادق بداند و بدان ملتزم شود، چنین عملی را عاقلانه میپندارند و عمل وی را سفیهانه و نامعقول قلمداد نمیکنند. البتّه در منبع توجیه بودن گواهی، شروط خاصّی باید رعایت شود، مثل از روی حس بودن اخبار و وثاقت گواه پس مطابق مبانی معرفتشناختی، گواه منبع توجیه معرفت است.۱
از سوی دیگر، در مباحث معرفتشناختی تفصیلی میان متعلّق گواهی ندادهاند که اگر متعلّق آن اعتقادی باشد، حجّیت آن انکار و اگر از امور فقهی باشد، حجّیتش پذیرفته شود. از همین رویکرد معرفتشناختی، میتوان در تأیید حجّیت ظنون خاصّه در اعتقادات نیز بهره گرفت و حجّیت آن را پذیرفت.
دلیل سوم: عمومیت دلیل حجّیت ظنون خاصّه. در ملاک حجّیت ظنون خاصّهای چون خبر واحد، هیچگونه تفصیلی نسبت به متعلّق آن وجود ندارد و این ملاک عمومیت دارد؛ زیرا این ملاک، یا بنای عقلاست و یا ادلّه شرعی تعبّدی. در صورت اوّل، عُقَلا به هنگام اعتماد به خبر واحد، خود را محدود به مواردی نمیکنند که اثر شرعیِ خارجی داشته باشد، بلکه در هر موردی که یقین حاصل شود، همان را میپذیرند. همچنین اگر ملاک حجّیت، ادلّه شرعی باشد نیز ظاهر ادلّه عام است و نمیتوان آن را مختصّ به ظنّی دانست که اثر عملی خارجی دارد؛ زیرا در ادلّه لفظ «حجّت» نیامده است تا آن را به منجّزیت