زیرا در این صورت، جزء نظریات استنتاجگروانه گواه است و در واقع، تصدیق مستند به گواهی نیست، بلکه گواهی نیز یکی از امور زمینهساز برای شکلگیری معرفت است. در معرفتشناسی وقتی از گواهی به عنوان منبع یاد میشود، نظر به حالت استنتاجگروانه در آن نیست. به همین جهت نباید در منبع بودنِ گواه، دست به تحلیل مفاد گواهی زد و اگر چنین عملی صورت گرفت و باوری به دست آمد، نباید گفت گواهی منبع چنین باوری بوده است.۱
۱ ـ ۲. گواهی به عنوان منبع توجیه
وقتی گواهی منبع معرفت باشد و باور به قضیه و گزارهای از منبع مذکور بر آمده باشد، شکّی نیست که همان منبع، توجیهگر معرفت نیز محسوب خواهد شد. بحث درباره منبع توجیه بودن یا نبودنِ گواهی، بیشتر بر مبنای مشهور درباره گواهی، استوار است که گواهی را منبع مستقلّ معرفت تلقّی نمیکنند و نقش آن را صرف انتقال معرفت میدانند.
همان گونه که در بالا اشاره شد، گاه به گواهی به عنوان یک منبع نگریسته میشود و از معرفتزا بودن یا نبودن آن سؤال میشود، و گاه به گواهی به عنوان یک منبع و مصدر توجیه نگاه میشود. زمانی که گواهی را به عنوان مصدر توجیهگر معرفت نام میبرند، مقصود این است که قطع نظر از بحث تولید یا انتقال معرفت توسّط این منبع، میتوان در توجیه معرفتی به گواهی استناد جست.
برای روشنتر شدن بحث، لازم است از مباحث پیشگفته بهره گرفت. در رویکرد مبناگرایانه گفته شد که برخی از باورها (غیر پایه) توجیه خود را از باوریهای دیگر (پایه) کسب میکنند. باور پایه درست است که منبع تولید باورهای غیر پایه نیست، ولی میتواند نقش توجیهگری را ایفا نماید. در گواهی،