187
روش‌شناسی استنباط در علم کلام

به سوی اطاعت و دوری از معصیت بر می‏انگیزاند. این لطف، گاه در افعال خداوند محقّق می‏شود و خداوند فاعل آن فعل است، مثل فرستادن پیامبران برای هدایت بشر. در این گونه افعال، اطلاق صفت لطف بر خداوند، بدین معنا است که بر خداوند واجب است چنین فعلی را انجام دهد و الا نقض غرض می‏شود.

لطف گاه نیز با فعل غیر خداوند تحقّق می‏یابد. این مورد، خود به دو‏گونه تقسیم می‏شود:

الف ـ فعل را کسی انجام می‏دهد که لطف نیز به وی می‏رسد و از آن بهره می‏گیرد، مثل شناخت خداوند. انسان با شناخت خداوند می‏تواند به اطاعت وی دست یابد و از معصیت او نیز دوری کند؛ ولی با نشناختن وی، چنین امری ممکن نخواهد بود. در این گونه افعال نیز اگر لطف از جمله صفت خداوند شمرده می‏شود، بدین لحاظ است که بر خداوند لازم است انجام دادن این عمل را بر مکلّف لازم و ضروری سازد. به همین جهت است که با اعطای عقل و حکم آن به وجوب شناخت خداوند، به چنین فعلی مبادرت ورزیده است.

ب ـ فعل را کسی انجام می‏دهد که لطف به غیر خودش می‏رسد و دیگران از این فعل او بهره می‏برند، مثل امر به معروف و نهی از منکر. هرچند کسی که فردی را به معروف امر می‏کند، اطاعت دستور الهی نموده و از آن جهت سود می‏برد؛ ولی این فرد پذیرنده امر و نهی است که سود مأمور، به و فعل معروف، به وی می‏رسد. در این حالت نیز لطف از آن جهت صفت خداوند قرار می‏گیرد که خداوند به مکلّفین دستور داده امر به معروف و نهی از منکر کنند و چنین فعلی را بر آن‌ها واجب نموده است. اگر خداوند چنین وجوبی را مقرّر نمی‏کرد، مکلّفین نیز بدان مبادرت نمی‏ورزیدند و در نتیجه، افعال خوب رواج پیدا نمی‏کرد و افعال بد و زشت نیز ریشه‌کن نمی‏شد.

لطف، از جهت دیگری نیز به دو گونه تقسیم می‌شود: لطف محصّل و


روش‌شناسی استنباط در علم کلام
186

بدهد یا بر خداوند واجب است که با اعمال قدرت خود، از ظلم کردن وی جلوگیری نماید؟

از میان متکلّمین عدلیه، برخی جایز می‌دانند که خداوند به چنین فردی قدرت بر ظلم بدهد و لازم نیست به او به اندازی عمر دهد که بتواند اعمالی انجام دهد که مساوی عوض ظلمش باشد؛ بلکه اگر خداوند به او عمر بیش‌تر نداد و در حالی جان بدهد که اعمالش پاسخ‌گوی ظلم‌هایش نباشد، خداوند در آخرت عوض و جای‌گزینِ ظلم‌های وی را با تفضّل خود، به مظلوم اعطا می‌کند و اخلالی به واجب رخ نداده و ارتکاب حرامی هم پیش نیامده است.

عدّه‏ای دیگر از متکلّمین معتقدند چنین امری جایز نیست، بلکه باید خداوند به آن ظالم عمر دهد تا اعمالش کفاف عوض ظلم‌هایش را بدهد؛ زیرا انتصاف، به حکم عقل واجب است و خداوند باید حقّ مظلوم را از ظالم بگیرد، در حالی که تفضّلِ گفته شده، امر جایز و ممکنی است و نمی‏توان امر واجب (انتصاف) را به امر جایز (تفضّل) معلّق نمود. سیّد مرتضی نیز در مقابل این عدّه معتقد است همان‌گونه که تفضّل امر جایزی است، عمر اضافی دادن نیز جایز است و نمی‏توان انتصاف را به آن منوط نمود. پس خداوند باید در حقّ این ظالم، اعمال قدرت نماید و از ظلم کردن جلوگیری کند. خواجه نصیرالدین طوسی نیز با دیدگاه سیّد مرتضی موافقت نموده است.۱

همان‌طور که از استدلال بر می‏آید، یکی از ادلّه کسانی که دیدگاهشان بر منع تمکّن دادن به ظالم در این حالت است، بر اساس قاعده «تعلیق الواجب علی الجائز» پایه‌ریزی شده است.

۵. قاعده لطف

لطف از جمله صفات خداوند است و به هر فعلی اطلاق می‏شود که مکلّف را

1.. علامه حلّى، کشف المراد: ص۱۳۰ ـ ۱۳۱.

  • نام منبع :
    روش‌شناسی استنباط در علم کلام
    سایر پدیدآورندگان :
    مهدی نصرتیان اهور
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 23563
صفحه از 435
پرینت  ارسال به