به سوی اطاعت و دوری از معصیت بر میانگیزاند. این لطف، گاه در افعال خداوند محقّق میشود و خداوند فاعل آن فعل است، مثل فرستادن پیامبران برای هدایت بشر. در این گونه افعال، اطلاق صفت لطف بر خداوند، بدین معنا است که بر خداوند واجب است چنین فعلی را انجام دهد و الا نقض غرض میشود.
لطف گاه نیز با فعل غیر خداوند تحقّق مییابد. این مورد، خود به دوگونه تقسیم میشود:
الف ـ فعل را کسی انجام میدهد که لطف نیز به وی میرسد و از آن بهره میگیرد، مثل شناخت خداوند. انسان با شناخت خداوند میتواند به اطاعت وی دست یابد و از معصیت او نیز دوری کند؛ ولی با نشناختن وی، چنین امری ممکن نخواهد بود. در این گونه افعال نیز اگر لطف از جمله صفت خداوند شمرده میشود، بدین لحاظ است که بر خداوند لازم است انجام دادن این عمل را بر مکلّف لازم و ضروری سازد. به همین جهت است که با اعطای عقل و حکم آن به وجوب شناخت خداوند، به چنین فعلی مبادرت ورزیده است.
ب ـ فعل را کسی انجام میدهد که لطف به غیر خودش میرسد و دیگران از این فعل او بهره میبرند، مثل امر به معروف و نهی از منکر. هرچند کسی که فردی را به معروف امر میکند، اطاعت دستور الهی نموده و از آن جهت سود میبرد؛ ولی این فرد پذیرنده امر و نهی است که سود مأمور، به و فعل معروف، به وی میرسد. در این حالت نیز لطف از آن جهت صفت خداوند قرار میگیرد که خداوند به مکلّفین دستور داده امر به معروف و نهی از منکر کنند و چنین فعلی را بر آنها واجب نموده است. اگر خداوند چنین وجوبی را مقرّر نمیکرد، مکلّفین نیز بدان مبادرت نمیورزیدند و در نتیجه، افعال خوب رواج پیدا نمیکرد و افعال بد و زشت نیز ریشهکن نمیشد.
لطف، از جهت دیگری نیز به دو گونه تقسیم میشود: لطف محصّل و