۱ ـ ۶. تکلیف بما لا یطاق
یکی از مسائل مهمّ علم کلام که میتوان عنوان قاعده را نیز بدان داد، قبح «تکلیف بما لا یطاق» است. این بحث در دو آمر و مولا باید به صورت جداگانه بحث شود: الف) زمانی که مولا و امر کننده انسان است؛ ب) مولا و امر کننده، خداوند متعال است.
مورد «الف» از کارکردهای عقل عملی نیست، بلکه به کارکرد عقل نظری بر میگردد؛ زیرا زمانی که آمر و مولا میداند مکلّف قدرت بر تکلیف ندارد، در درون وی اراده جدّی نسبت به امر و نهی شکل نمیگیرد و به همین جهت است که تکلیف، از وی صادر نمیشود. به همین جهت، تکلیف ما لا یطاق در امر و نهی بشری، به استحاله تکلیف بر میگردد.
ولی مورد «ب» از مصادیق عقل عملی است؛ زیرا تکلیف بما لا یطاق، ظلم و قبیح است و با صفت حکمت الهی سازگار نیست. محال است خداوند حکیم، بنده را مکلّف به امری سازد که قدرت بر آن ندارد. در محال بودن این تکلیف، فرقی نمیکند که تکلیف ذاتاً ممکن باشد ولی به جهتی از جهات، از قدرت مکلّف خاص بیرون باشد، و یا تکلیف ذاتاً ممکن نباشد. به عبارت دیگر، تکلیف ما لا یطاق، چه به تکلیف محال بر گردد و چه بر نگردد، خود محال است و قابل پذیرش نیست.۱
۱ ـ ۷. عقاب بلا بیان
از جمله مسائلی که در علم کلام با رویکرد عقل عملی ثابت میشود، قبح عقاب بلا بیان است. عقل، درک و حکم میکند که اگر مولا تکلیفی را به بندگان اعلام نکرده باشد و با این وجود بخواهد آنها را به جرم مخالفت از دستور خود عقاب کند، مرتکب ظلم به آنها شده است و ظلم نیز با حکمت خداوند سازگار نیست.۲